« سر هرمس مارانا »
شوالیهی ناموجود |
2012-11-10 Labels: از پرسهها |
Labels: ای داد, خوابهای مکرر, راهکارهای کلان, کوت |
2012-11-08
... بسکه همه چیزش ناپایدار است. اگر یک آهنگی، یک شعری یا یک داستانی بخواهد درباره تهران باشد،موضوعش این می شود که چقدر هیچ چیز در این شهر باقی نمی ماند، چقدر هیچ خیابانی ، همانی نمی ماند که بوده است...
Labels: خوابهای مکرر, کوت |
2012-11-07
بیست و هفت: با پاشا گمشده بودیم. قرار بود برویم مرز آمریکا ولی نقشه میگفت بروید شمال و شمال تا آنجایی که خبر داشتیم جز خرسهای قطبی و چند تا دانشمند کس دیگری نبود. یک جایی ماشین را نگه داشته بودیم ببینیم چه خاکی به سرمان بریزیم. بیست متر آن طرفترمان یک خانهی تکی بود. در و دیوارش سفید سفید بود و سقف شیروانیاش را قرمز رنگ زده بودند. هوا گرگ و میش بود و چراغهای خانه روشن بودند و از داخل خانه صدای قاشق چنگال میآمد. من کلافه بودم و پاشا آنقدر آرام بود که انگار نیروانا را الان رد کرده. دلم میخواست توی آن خانه مشغول شام خوردن با آدمهایی بودم که نمیشناختم.
Labels: آدم از دنیا چی میخواد, پروانهها, کوت |