« سر هرمس مارانا »
شوالیهی ناموجود |
2019-02-10
عکسهای مجموعهی Removed آقای Eric Pickersgill غیر«واقعی» هستند. چون واقعیت یعنی همین اعتیاد و وابستگی و دلبستگی تام و تمام ما در همهی صحنههای روزگارمان، به تلفنهای کوفتی هوشمند. انگار که جزیی از بدنمان شدهاند، متصل و لاینفک. که وقتی از تصویر حذفشان میکنی زندگی این همه بیهوده و مسخره و بیدلیل به نظر میرسد. عکسها عجیباند، انگار که رفته باشی یک سری عکس از آدمها در موقعیتهای مختلف گرفته باشی و بعد چشمها را از عکسها حذف کرده باشی، یا دستها را، یا گوشها را. یا از تصویر یک خیابان معاصر، ماشینها را حذف کنی: مشتی آدم که در حالت نشسته وسط هوا و زمین در خیابان در حال حرکتاند.
آقای پیکرزگیل در بیانیهی این مجموعه، از تجربهی یک خانوادهی معمولی در یک کافه مینویسد. که چطور پدر و دخترها پیوسته «سرشان در گوشیشان» بود و مادر خانواده به تنهایی و در تنهایی، داشت منظرهی بیرون را نگاه میکرد. از این که چطور یک وسیلهی ارتباطی میشود عامل عدم ارتباط. اواخر بیانیهی مذکور، مادر مذکور هم گوشیاش را درمیآورد البته. آقای عکاس البته که مغالطهی ظریفی میکند وقتی برای اثبات مدعا در بیانیهاش، سراغ خانوادهای در یک کافه میرود که از هم غافلاند و همه به گوشیهای هوشمندشان مشغول. دست بگذاری روی غیرقابلدفاعترین تصویر از میان این همه تصویر روزمره از کارکردهای متعادل و معقول و کارراهانداز تلفنهای هوشمند، مثل همهی وقتهای کشته و انتظارهای طولانی، بودن وسط همهی معاشرتهای حضوری اجباری، گمشدنها و تنهاییهایی خودنخواستهای که همین تلفنهای هوشمند به دادمان رسیده.
شاید هم مساله فقط نوع اتصال باشد. این که دستت بگیری یا در دستت کار گذاشته شود. وگرنه وقتی علما از «انسان سایبورگ» حرف میزنند، از انسانی که به هر نحوی و نوعی، یک وسیلهی مکانیکی/الکترونیکی «در بدنش» تعبیه شده تا ادراکش از جهان هستی توسعه پیدا کند و محدودیتهای شناختیاش مرتفعتر شود، از این حرف میزنند که این انسان سایبورگ چه بسا که اصلن مرحلهی بعدی از تکامل ساپینس باشد، دیگر تصویری که آقای اریک پیکرزگیل در مجموعهعکس «حذفشده»، از دنیای امروز ما ارایه میدهد آنقدرها هم ترسناک نیست. کافیست تلفنهای هوشمند را همان اندامهای سایبرنتیکی فرض کنیم که در مقولهی انسانشناسی سایبورگ سالهاست در موردش حرف میزنند، همان ترکیب خجستهی جانداران و جاننداران که آدمی مثل ایلان ماسک آن را تنها راه نجات ما در مقابل پدیدهی آخرالزمانی «هوش مصنوعی» میداند، که سالهاست یکی از چشماندازهای توسعه و تکامل علم است، با هدف رفع و کاهش محدودیتهای زیستی تن و بدن آدمیزاد، به کمک تکنولوژی. شاید روزی که «آپشن»های و «اپ»ها از این تجمعشان در یک «وسیله»ی دردست دست بردارند و پخش بشوند زیر پوست و پشت مردمک و گوش و دماغها، ما هم دست برداریم از این غرهای عامهپسند و با قلبی آرامتر به استقبال گونهی تکاملیافتهترمان برویم.
Labels: از پرسهها, خوابهای مکرر, خوشیها و حسرت, راهکارهای کلان, ما درون را بنگریم و حال را، شما چهطور آآی دکتر؟ |