« سر هرمس مارانا »
شوالیهی ناموجود |
2019-10-02
خدا علاوه بر خودش، پدر آقای کوبریک را هم بیامرزد که آن هوش مصنوعی تک«چشم» قرمز، هال۹۰۰۰ را گذاشت برای ما، برای همهی ما، برای همهی این ملت که هنوز بعد شصت سال آزگار، باز میشود بهش ارجاع داد. نه فقط در ظاهر ربات فیلم «من مادر هستم» که در مسالهی غامض «دروغ مصلحتی» و در کل، این قضیهی پیچیدهی مصلحت و مصلحتسنجی برای دیگران، برای این ملت، حتا به زور. چند روز پیش از «تانوس» نوشته بودم که چهطور مصلحت دیده بود نیمی از موجودات زندهی کائنات را قربانی کند تا نیم باقیمانده زندگی بهتری داشته باشند. ربات «مادر» در فیلم آقای گرنت اسپیوتر هم یک جایی همین تصمیم سخت را گرفته، همینقدر مادرانگی کرده در حق نسل بشر، بیرحمانه. و بعد آن دروغ مصلحتی را گفته، دروغ حمایتی را، به دخترش، دخترانش. قرارش هم با خودش این بوده که یک راهی پیدا کند برای اصلاح و توسعهی نژاد بشر.
اگر شما هم مثل من در عنفوان جوانیتان مجذوب «ترمیناتور»ها بودهاید، مقایسهی منش و کنش و واکنش رباتهای این دو فیلم، با فاصلهی سی و اندی سال برایتان جالب خواهد بود. اگر هم نبودید، فیلم فوق را به طور علیحده ببینید و از این کمی-بکر بودن قصه و مضمون و روایتش به وجدکی بیایید. اگر هم در کل از این قماشآدمها هستید که به نظرتان سینما هم باید عین همین دنیای کوفتی پیرامونمان صرفن واقعیت را بگوید و «فیکشن» نباشد و از آن هم بالاتر، ژانر «علمیتخیلی» را فقط برای بچهها درست کردهاند که دیگر حرف زیادی با هم نداریم. «اسکرول» بفرمایید.
Labels: سینما، کلن |