« سر هرمس مارانا »
شوالیهی ناموجود |
2024-10-23 بر سر قایقش اندیشهکنان قایقبان دائماً میزند از رنج سفر بر سر دریا فریاد: اگرم کشمکش موج سوی ساحل راهی میداد * سخت توفانزده روی دریاست ناشکیباست به دل قایقبان شب پر از حادثه، دهشتافزاست * بر سر ساحل هم لیکن اندیشهکنان قایقبان ناشکیباتر بر میشود از او فریاد: کاش بازم ره بر خطهی دریای گران می افتاد! منم همینطور آقای یوشیج، منم همینطور. |
2024-10-07 شادیا رو تو اینستاگرام قسمت کنیم و اینجا بشه چاه امامعلیمون، ها؟ |
گذران، گذران، گذران نه اندوختهی قابل عرضی، نه چشماندازی که به وجدت بیاورد. این چسبیدن به لحظهها و حالش را بردن یک انتخاب نیست، تنها گزینهی ممکن است: تجربهی خالص سپری کردن، از بیامیدی تا ملال، به صورت رفت و برگشت. |
داییِ خاموشِ خانهی خاموش غریبترین شخصیت فیلم/زندگی این خاندان، آن داییِ فرناز و محمدرضا بود که در عنفوان جوانی از جنگ فراریاش داده بودند و دو سه دهه در اروپا برای خودش زندگی کرده بود و حالا یکهو برگشته بود و تمام مدت یک جا نشسته بود و سکوت کرده بود و تلویزیون دیده بود و یک روز هم در همان وضعیتِ خاموش تمام کرد بود و مرده بود. تصویری از این عریانتر و تلختر از روزگار رفته و برگشتهی یک مهاجر سراغ ندارم. |