Pages

2009-10-20


دعوت‌تان کنیم به یک هم‌فیلم‌بینیِ لایت، ها؟ بردارید اگر مجالش بود ظرفِ پنج‌شش روزِ آینده این My Blueberry Nights ِ آقای وونگ کاروای را ببینید، اگر هم قبلن دیده‌اید که یا به حافظه رجوع کنید یا بازبینی کنید، بعد یک چهارخطی در بابش بنویسید. حالا میل‌تان هم کشید به اووووووووف و ایششششش و آخخخخخخخ‌ای می‌توانید قناعت کنید. بعد ما هم خودمان مرتکب همین فعلِ شنیع بشویم. بعد این ری‌ویوها را بگذاریم کنار هم بخوانیم و عیش کنیم دسته‌جمعی. بکنیم؟

5 comments:

  1. آخ آخ ... بدجایی دست گذاشتی

    ReplyDelete
  2. Anonymous8:04 AM

    VAAAAAAAAAAAAY AAAALI

    ReplyDelete
  3. merci Sir hermess, che idea e khoobi.
    man payam. delam cheghadr vase ye ham film bini ya har ham e digeii tang shode
    merci, man payam.
    faghat omidvaram betoonam film ro peyda konam.

    ReplyDelete
  4. چه کار خوبی
    من خیلی وقت پیش دیدیمش ، خیلی یادم نیست
    الان هی هی فکر میکنم ، کامنتا رو میخونم تا یادم بیاد .

    ReplyDelete
  5. Mithrandir1:45 PM

    فیلمِ دو بار دیدن نیست آخه، زیادی لایته! ولی حافظه ی دو ماهه خوبه هنوز. همه ی فیلم می تونه توی همون دیالوگِ جرمی و الیزابث راجع به بلوبری پای خلاصه بشه. یا می تونه توی... ترسِ الیزابت وقتی اولِ فیلم از جرمی می پرسه دختره خوشگل بود یا نه، لهجه ی بریتیشِ عزیزِ جرمی یا تضادِ بینِ هایپراکتیویِ غریبش با لحظه های آرومِ سیگار کشیدنش بیرونِ کافه، ظرفِ کلیدها، این که سو لین حسابِ آرنی رو تسویه می کنه، کارت پستال هایی که الیزابث برای جرمی می فرسته، تلفن هایی که جرمی برای پیدا کردنِ الیزابث می زنه، ماشینی که لسلی "نگه می داره" و "ماشینی" که الیزابث می خره، گریه های فیلم ( الیزابث وقتی ویدیوی کافه رو می بینه، سو لین وقتی با آرنی دعوا می کنه، سو لین وقتی آرنی مرده، لسلی وقتی باباش مرده) و عکسِ بالای وبلاگِ سرهرمس... خلاصه بشه. ولی نه "خلاصه" می شه، نه خلاصه "می شه"!

    ReplyDelete