Pages

2014-01-21

ناچارم حین "گرگ وال‌استریت" چندبار فیلم را پاز کنم، انگار که کتابی را درست در اوج التذاذ، دمی می‌بندی، به لطایف حیل ارگاسم‌ت را به تاخیر می‌اندازی. الان که نشسته‌ام به نوشتن این‌ها، آقای دی‌کاپریو دارد کارمندانش را تهییج می‌کند، با جنونی که آدم را یاد آقای جک نیکلسون می‌اندازد. داشتم تصور می‌کردم، طبعن، این سکانس را اگر آقای دنیرو بازی می‌کرد. و بلی، این مزه‌‌ی لاجرم فیلم‌های این سال‌های آقای اسکورسیزی‌ست، همین مقایسه‌های حین تماشا. داشتم ذات شهری دی‌کاپریو و نیکلسون را با ماهیت ذاتن‌وحشی و بدوی و غیرشهری دنیرو مقایسه می‌کردم. که چطور هر بار که جایی دنیرو دارد چنین جنونی را بازی می‌کند، می‌ترسم. از اوج‌گرفتنی که ته ندارد. از این که ته آن هیجان حیوانی، هر اتفاقی می‌تواند بیفتد. دنیرو می‌تواند چنان افسارش را پاره کند که همان لحظه نزدیک‌ترین آدم‌ش را به قصد کشت بزند. این‌جور بی‌حدومرز. دی‌کاپریو و نیکلسون ته ته‌ش انگار یک نخی دارند که کنترل‌شان می‌کند. افسارگسیختگی‌شان مرز دارد. دنیرو اما می‌تواند از شدت هیجان و جنون و خشم، خودش را پاره کند، لیترالی. برگردم به باقی فیلم‌م، الباقی عیش‌م، خدافز.

2 comments:

  1. رضا9:38 AM

    من تو سینما دیدم, واقعن فکر کردم که دی کاپریو چیزی کشیده که اینقدر انرژی داشت . صحنه های سخنرانیش برا کارمنداش, شاهکارند !

    ReplyDelete
  2. Anonymous1:08 AM

    ديدم و نميدانم چرا كلن فيلم مرا نگرفت انقدر لذت نبردم.

    ReplyDelete