Pages

2014-03-17

۱
 آقای لُرد ولدمورت، قَدرترین و سیاه‌ترین جادوگر دوران و دشمن شماره‌یک آقای هری پاتر، «جان‌»اش را با طلسمی شوم به هفت تکه تقسیم کرده بود و هر تکه را جایی دور از چشم اغیار پنهان کرده بود. آقای ولدمورت با این شیوه یک جاودانه‌گی نسبتن خوبی برای خودش دست‌وپا کرده بود، جوری که خیال‌اش راحت باشد با تباه‌شدن هرکدام از جان‌ها، جایی، «جان» دیگری هست که جان‌اش بخشد.
۲
آقای رولان بارت معتقد است آن‌چه عکس تا ابد بازتولیدش می‌کند، تنها یک مرتبه رخ داده است: عکس به لحاظ مکانیکی، چیزی را تکرار می‌کند که به لحاظ وجودی قابل تکرار نیست. آقای رولان بارت در کتاب کوچک و خواندنیِ «اتاق روشن» هم‌چنین یک نسبت کم‌وبیش غیرقابل‌گسست‌ای بین «عکس» و «مرگ» برقرار می‌کند، بین مفهوم «ازدست‌رفته‌گی» و عکاسی به مثابه ابزاری برای ثبت همه‌ی چیزهایی که دارند پیوسته از بین می‌روند، مثل زمانِ حال.
۳
یک جدال پیوسته‌ای در طول تاریخ عکاسی برقرار بوده بر سر مالکیتِ فحواییِ عکس. این که مالکِ قطعه‌عکس‌ای که مثلن از یک بنده‌خدایی اخذ شده، از آنِ سوژه‌ی محترم است یا اُبژه. حالا این جدال کهنه را بگذارید کنار مساله‌ی تعدد تا قضیه پیچ بیش‌تری بخورد. تا قبل از دوران انفجاریِ کنونی، عکس‌ها دچار مساله‌ی کمیت بودند به هرحال. یک تعداد محدودی از هر عکس چاپ و منتشر می‌شده و قابل پی‌گیری و شمارش هم بوده. از یک جایی به بعد، مشخصن از وقتی غولی به نام اینترنت رفت نشست کنار غولی به نام عکاسی دیجیتال و تمام مناسبات دنیای قدیم را دگرگون کرد، عکس‌های عمومی و خصوصی‌مان شهره‌ی شهر شدند و گاه‌وبی‌گاه، سوزاندند و آباد کردند و نشستند کنار هزار و یک غریبه و هزار کارِ نکرده ازشان برآمد. با ساده‌ترین دستورالعمل‌ها تکرار شدند در هزارجا. هر کسی از ظن خود آمد و توضیحی بر ایشان نوشت، اسمش را اصلن حک کرد گوشه‌ی کادر. عکس‌ها دو راه بیش‌تر نداشتند، یا آن‌قدر مشهور باشند که کسی نتواند به سهولت خودش را پدیدآورنده‌ی آن‌ها جا بزند، یا هم که دل‌شان را خوش کنند که اصلن «گرفته» شده‌اند به نیتِ دیده‌شدن، زیاد هم دیده‌شدن، پخش‌شدن اصلن.
۴
در «عصر رسانه‌های نوین» عکس‌های‌مان از عکاس‌ها پیشی گرفتند. راه خودشان را می‌روند. خیلی نمی‌مانند در قید و بندهایی که عمومن بر دست‌وپای‌شان بسته می‌شد پیش از این. ما را فراموش می‌کنند و زنده‌گی جدید خودشان را آغاز می‌کنند. بی‌که پشتِ سرشان را نگاه کنند حتا. رسانه‌های نوین عکس‌ها را هم بی‌وفا کردند، راستش.
۵
آمار تولید محتوای تصویری- و طبعن به‌اشتراک‌گذاشته‌شدن آن- در وب، روزافزون است. کافی است حوصله کنیم بشینیم پای اینترنت، هزاران عکس هست که باید ببینیم. عکس‌ها بی‌خیال و بی‌توجه از جلوی چشم‌های ما رژه می‌روند. خودمان را ول کنیم می‌بینیم کم‌کم آداب عکس‌دیدن‌مان هم عوض شده، در کسری از ثانیه کلیک می‌کنیم به نیت دیدن عکس بعدی. چند وقتی است جماعت صاحب‌نظر به این فکر افتاده‌اند قابلیت جست‌وجوی محتوایی بگذارند روی عکس‌ها. که مثلن بشود شما دنبال لنگه‌کفش بگردی در این خیل میلیاردی عکس‌های موجود. یا همین امکانِ «تگ»کردن در فیس‌بوک، اسم آدمی- از مشاهیر حرف نمی‌زنم حتا- را بزنی و هرچه عکس از ایشان موجود است، در هر شرایط و موقعیتی، به یک‌باره، یک‌جا، تماشا کنی. «رسانه‌های نوین» همه را دردست‌رس کرده.
۶
راستش را بخواهید «رسانه‌های نوین» رسالت عکاسی را تقویت کرده‌اند. تکثیر عکس‌ها، تکثیر غیرقابل‌شمارش عکس‌ها دقیقن در راستای مفهومِ عکاسی است. در راستای جدال با مرگ، با فراموشی. با این تفاوت که هرچند شمار بسیاری از عکس‌های «خوب»، در کالبد سبک و غیرملموسی، در جایی ناموجود قرار می‌گیرند (و به این سبب نگران می‌شویم، طبیعی است) و چاپ‌خانه‌ها روی تبلیغات‌شان از نامیراییِ عکس‌های چاپ‌شده در مقابل عکس‌های ذخیره‌شده به هیأت «فایل» می‌گویند، اما در مقابل، عکس‌ها مثل «جان»های لحظه‌ها هستند که به تعداد نامعلومی تکثیر می‌شوند و در گوشه‌کنار دنیا جا می‌گیرند، تا هیچ تصویری، هیچ لحظه‌ای برای ابد «پاک» نشود، نمیرد.
۷
یک سریالی همین یکی‌دو سال پیش ساخته و پخش شد که انگار ادامه هم پیدا نکرد چندان. درباره‌ی جهانی بود که در شرف نابودی بود و هر آدمی از آدمیان رویایی می‌دید از جهانِ آینده و کارِ قهرمانان سریال این بود که رویاهای پراکنده‌ی آدم‌های کره‌ی زمین را کنار هم بچینند، پازلی بسازند که با آن بشود روزگار آینده را کامل ساخت. پازلی که قطعه‌های آن از سرتاسر جهان جمع‌آوری شده بود. داستانِ سریال مذکور نمی‌دانم به کجا کشید اما یک روزی اگر قهرمانانی پیدا بشوند که بخواهند چهره‌ی امروز زمین و مردمانش را بازسازی کنند، همین عکس‌ها و فیلم‌های روزمره و آماتوری و پخش‌شده در سرتاسر دنیا، بدجوری به دادشان خواهد رسید.


سال 42، مجله‌ی حرفه‌هنرمند، درباره‌ی رسانه‌های نوین و عصر دیجیتال و این‌جور مسایل

No comments:

Post a Comment