Pages

2009-10-19


3Iron حکایتِ یک میلِ شدید، خیلی شدید عاشقانه است به بودن، به در جوارِ کسی بودن، به همین‌جوری یواش و ملایم و نامحسوس حضورِ دایمی داشتن کنارِ آدمی که بدجوری از جنسِ خودت است، که جوری تو را می‌فهمد، بی‌ هیچ نیازی به مکالمه، که نظیر ندارد. و سرهرمس فکر می‌کند با خودش کاش همان چهار خط دیالوگ را هم آقای کارگردان نگذاشته بود در دهانِ مرد و زنِ قهرمانِ قصه. که همین‌طور برای خودشان در سکوتِ هم‌دلانه‌ی خودشان فقط نگاه کرده‌ بودند به دنیا و به هم، گاهی لبخندی زده بودند و رد شده بودند.

می‌دانید، حالِ آدم گاهی وقت‌ها به همین بی‌آزاری خوب می‌شود برای خودش. همین که بلند شود مثل مرد و زنِ قهرمانِ قصه برود در خانه‌ی خالیِ ملت، لباس‌های صاحب‌خانه را بشورد و اتو کند و پهن کند، اتاق‌هایش را مرتب کند، گلدان‌هایش را آب بدهد، غذای مختصری برای خودش درست کند، سبک بخوابد و بی‌ردپایی برود. آن‌قدر حضورش محو باشد در جهانِ هستیِ باقیِ آدم‌ها که هیچ‌کس بویی نبرد. گاهی هم حالِ آدم این‌جوری خوب می‌شود که بلند بشود برود در «مکان‌»هایی که قبلن با آدمِ خودش، دوتایی، آن‌جا بوده‌اند، دمی بیاساید، اصلن به خواب برود، بعد هم بلند بشود، تشکر بکند از صاحبِ بهت‌زده‌ی مکان، برود دنبال باقیِ زنده‌گیِ خودش.

3Iron اصلن ماجرای ردِ محو آدم‌هاست. در ستایشِ محوبوده‌گی‌ست انگار. بیای و دراز بکشی و دمی آرامش و امنیت و خانه و خانواده را مزمزه کنی و بروی. کفش و لباست را جوری جمع کنی که ردپایی نماند. تمنایی‌ست که مرد و زنِ قهرمانِ قصه دارند برای این‌جور در حاشیه‌ی بقیه برای خودشان بودن. برای بذارین‌پن‌دیقه‌واسه‌خودمون‌باشیم.

5 comments:

  1. این " رد محو آدم ها " رو خیلی دوست داشتم سر هرمسا

    ReplyDelete
  2. سلام جناب
    خواستم بگم اين شكل وبلاگ كه عوض شده انگار تا حالا شما رو با ريش و سيبيل مي ديديم يهو يه صورت شش تيغه از خودتون نشونمون دادين اول كمي نامانوسين، حتما بعدا خوب مي شين ديدين آدم حتي خنده اش هم مي گيره
    خواستم اينا رو بگم بعد گفتم ولش كن.....

    ReplyDelete
  3. .سلام...راستي يک پيشنهاد در بلاگم گذاشتم به عنوان معرفي بهترين فيلمها يا کتابهايي که خوانده ايد.بيا و نظرت را بگو

    ReplyDelete
  4. Anonymous10:10 AM

    بعد ميداني كه هر افسانه اي به راوي خوش آهنگي نياز دارد تا زنده بماند؟ ميداني كه همين رد محو آدم هاة حالا كه نيست يا كم است يا نميشود يا خيالش است خوب است و ميشود " بذارين پن ديقه واسه خودمون باشيم." ميداني كه محو كه باشي در جهان هستي باقي آدم ها كه هيچكس بويي نبرد، خودتان هم كه حوالي احوالتان ميشود كلا" يك رنگ ديگر يك شكل ديگر، آن وقت تو آني نيستي كه ديگران ميدانند و باوري نيست كه چيز ديگري باشي و خودت آخرش گاهي شك ميكني كه سالمي؟ يا دچار خيال شيرين توهمي اسكيزوفرنيايي هستي يا خوت اسكيزوفرنياي ديگري هستي؟ آن وقت شك ميشود همه وجودت.. يك خوبي دارد كه لا اقل مثل دگرديسي ميماند از پيله به پرواز، ولي بعدش بعد اين همه يله گي و بي وزني ميخواهي ديده شوي.. افسانه ها را ميشنوي و ميداني بايد روايت شوي، چون همه ما نيازمند باوريم
    همه اينها كه گفتي، گفته اند، و تمنايي طولاني است قشنگ است، فقط وقتي كه پشت سوراخ كليد چشمي باشد، يا پشت پنجره اي ناغافلي آشنايي رد شود و گوشه چشمش ييهو خيلي اتفاقي بيافتد به گوشه رابطه ات، يا.. ديده شوي خيلي ناگهاني در حالي كه نبايد
    باور كن
    بعضي چيزها حقيقت اش خوب است، نه واقعيت اش

    ReplyDelete
  5. دانلود و دیده شد... یعنی اسپیچ لس که می گنا، همینه... فکر کردم که حال خوش رنگ و لعابی رو مدیونم به این جا الان... و بگم دیگه؛ تشکرات فراوان

    ReplyDelete