Pages

2025-01-28



«شانون» تو کتاب «سگ‌های جنگ» فردریک فورسایت یه مزدور حرفه‌ایه که کدهای اخلاقی خودشو داره. اواخر قصه بعد این که مشتری‌ش رو می‌پیچونه و کاری که خودش فکر می‌کنه «اخلاقی» و درسته رو انجام می‌ده، وقتی همه‌چی رو پشت سرش می‌ذاره و با تفنگش می‌ره تو جنگل تا جون خودشو بگیره قبل این که بیماری لاعلاجش از پا بندازه‌ش، آهنگ «اسپانیش هارلم» رو با سوت می‌زنه. 

کتاب رو که می‌خوندم در عنفوان نوجوانی، وقتی فورسایت غول‌ام بود تو قصه‌ساختن، خیلی فکری این بودم که این اسپانیش هارلم کوفتی چیه ملودی‌ش که شانون، که اونم خیلی لاکردار و لعنتی و جالب‌آدمی بود برام، داشته تو اون لحظه سوتش رو می‌زده. 

چند هفته پیش که داشتیم سریال «روز شغال» رو می‌دیدیم، از این سویه‌ی خانوادگی/ازدواجی‌ای که اضافه کرده بودن به شخصیت مزدور و آدم‌کش و قهرمان قصه (سلام ابک) که اصول اخلاقی ملموس‌تری لابد براش بتراشن، اول یاد شانون افتادم و بعد اسپانیش هارلم و بلخره بعد سه چهار دهه شنیدمش. سربسته بگم، ممممم 🙄 

سریال «روز شغال»، فارغ از اون «نوآوری» زن‌وبچه‌دارکردن مزدور مربوطه که آخه‌چه‌کاریه‌بابا، جوهر قصه‌ی فورسایت و فیلم زینه‌من رو تو خودش داشت، تعقیب‌وگریزی که از ریتم و نفس نمی‌افتاد، فاصله‌ی دزد و پلیسی که همیشه یه قدم بود، و ده تا اپیزود فصل اول رو لااقل پروپیمون سرپا نگه داشته بود. با یه فینالی که عدول از قصه‌ی ارژینال بود و منطقی، چون فصل دومی هم در کاره. 

گشتم ببینم خود فورسایت جایی کامنتی داده در مورد این سریال یا نه. هنوز نه.

 

No comments:

Post a Comment