« سر هرمس مارانا »
شوالیهی ناموجود |
2014-12-02
من میتوانم معمار خوبی باشم و همزمان آدم مزخرفی باشم. میتوانم آدم بسیار جالبی در معاشرت باشم، شما را خوب بخندانم، معرفتم زبانزد باشد و معمار چرندی باشم. ساختمانهای زشت برایتان بکشم. سلیقهام در معماری در حد مرغ باشد. میتوانم معماریای خلق کنم که کلاه از سرتان بیفتد و سکسیست باشم. با همان معنی اشدش. میتوانم مردمآزار یا مردمگریز یا مردمنواز باشم و هیچکدام از این خصوصیات ذرهای از ارزشهای معماری باکیفیتی که میکشم کم نکند. میتوانم در رختخواب قیامت کنم و از درک سادهترین مناسبات معنایی بین چیزها و جاها و فضاها عاجز باشم.
یکی هم البته بود که اعتقاد داشت تو نمیتوانی معماری خوب تولید کنی وقتی آدم کینهای و حسود و هارش و بیادبی هستی. من اعتقاد دارم تو نمیتوانی معماری خوب تولید کنی وقتی سلیقهی سینِما و ادبیات و نقاشی و موسیقیات در حد کف بازار است.
جای معماری بگذارید مجسمهسازی، بگذارید موسیقی و نویسندگی و عکاسی و سینِما و الخ. مساله برای سایر رشتههای غیرمرتبط با جان آدمیزاد، جان در مقابل تن، سادهتر است. به اینجور حرفهها که میرسیم غامضیت قضیه بالا میرود. گاهی مچ خودم را میگیرم که دچار تردیدم که برای اثر درست یک آدم غلط لایک بزنم یا نزنم. منقال و ماقال بکنم یا نکنم. بروم یا نروم.
صدای هماهنگ حضار: بزنبزن، بکنبکن، بروبرو
|