« سر هرمس مارانا »
شوالیه‌ی ناموجود



2004-12-26

1- وبلاگ آقاي ونگزِ گرامي و خوش‌مزه را چندي پيش به مددِ آقاي الف دوباره پيدا كرديم، خوانديم، مشعوف شديم و دل‌زنده از نثرِ شيرين و روانِ آقاي ونگز – كه عمري در شبكه پيام با ايشان حالِ مبسوطي كرده بوديم- كه اين طور راحت و موجز و دقيق مي‌بيند و مي‌نويسد. آقاي ونگزِ عزيز، آقاي هرمس ماراناي بزرگ از اين به بعد وبلاگ شما را هم مورد مرحمتِ خودش قرار خواهد داد به قدِ كفايت!
2- آقاي هرمس ماراناي بزرگ اصولاً دو فروند برادرِ باحال دارد كه با ايشان كلي حال – از نوعِ اسلاميِ آن- مي‌كند. كوچيكه كه عاقبت به خير شد و رفت در كارِ بيزنس و برايِ خلق‌الله كارهاي چوبيِ مي‌كند – حالا باز هي فكرِ بد بكنيد! منظورمان اين است كه گالري و كارگاهِ صنايعِ چوبي دارد- وسطي هم دنيا را به آخرتش فروخت و مطربي ساز كرد! آهنگ مي‌سازد و تار مي‌زند و خطِ خوبي هم ندارد و پيانيستِ مرغوبي است. از همه مهم‌تر اين كه اين دومي اصولاً موجودِ باحال و بامعرفتي است و عرق خوب مي‌خورد و خوب مي‌نوشاند! اين اواخر ما عادت كرديم كه هروقت با خانمِ مارانا حالمان گرفته بوده و خمار بوديم، سري به خانه‌ي باصفاي اين مطرب- كه با رفيقِ شفيقش كه خيلي خوش‌عكس است و بامرام- بزنيم و دلي از عزا دربياوريم. خواستيم اين‌جوري يك حالي به ايشان داده باشيم درعوضِ اين كه خيلي وقت‌ها حالش را گرفته‌ايم و او هميشه باحال يوده. (آقاي مارانا البته وقتي پايِ برادر و ناموس و دسته‌سفيدِ زنجاني وسط مي‌آيد، ادبيات‌اش هم لمپني مي‌شود.) البته گيِ متعالي بودن هم كاري سختي است! (اين را هركسِ‌ ديگري غير از خودِ طرف و خانمِ مارانا بفهمد، خر است!)
3- وبلاگِ سلمان را هم از واجباتِ يوميه واجب‌تر بدانيد و بخوانيد! علي‌الخصوص آن قضيه‌ي pull &push را كه مفيد مطلبي است. آقاي مارانا روزهايي را به خاطر مي‌آورد كه در وبلاگستان، انگشت‌شماري بودند از جمله همين آقاي سلمان و حسين‌خانِ هودر و نادرخان و البته شخصِ شخيصِ آقاي ماراناي بزرگ كه آن وقت‌ها اين همه بزرگ نبود!
4- ما يك كارهايي داريم در زمينه‌ي برگشت به بارگاهِ ازلي و قديميِ‌ هرمس ماراناي بزرگ انجام مي‌دهيم كه تخمِ آن را هودرخان كاشت و آقاي سانسورشده هم يك خورده قرار است آب‌ياري كنند. هروقت شد خبرتان مي‌كنيم!
5- همان‌طور كه خانمِ ماراناي دوست‌داشتني فرمودند، چندي پيش مستندي درخشان به نام تاريكي و نور درباره‌ي آقاي ريچارد اودون در خانه‌ي هنرمندان رويت كرديم كه به غايت وسوسه‌برانگيز و شعف‌ناك بود. درباره‌ي عكاسي كه از دنياي فشن و مد به دنياي عكاسي هنري پرتاب شد و پرتره‌هاي جاودانه‌اي از نوعِ بشر ثبت كرد. البته مشكلِ ما اين است كه اصولاً كم عكاسي مي‌كنيم ولي همان هم براي خودمان و 4 تا آدمِ دوروبرمان گويا جالب است! ما مدت‌ها درگيرِ اين قضيه بوديم كه چرا اين همه فرزانه‌ايم و دوست داريم همه‌اش از صورتِ آدم‌ها پرتره اخذ كنيم تا اين كه آقاي اودون نشان‌مان داد كه عجب دنيايي است اين پرتره و چقدر آدم را به جاهاي عجيب و غريبي مي‌برد و چقدر داستان در اجزاي صورتِ شما آدم‌هاي فاني نهفته است. اين شد كه ما، هرمس ماراناي بزرگ، دريافتيم كه به‌تر است به جايِ به در و ديوار زدن، همين‌طوري يك‌بند و نان‌استاپ، پرتره بگيريم تا رستگار شويم. در اين ميان نبايد از نقشِ آقاي روتوش‌باشيِ بامعرفت هم غافل بود كه ما را به ديدنِ‌ اين فيلمِ استادانه و الهام‌بخش دعوت كرد و قرار است يك‌ كارهاي مشتركي با هم در زمينه‌ي فوتوغرافي بكنيم كه آن هم صدايش هر وقت درآمد، خبرتان مي‌كنيم.
6- تياترِ حرفه‌اي‌ها هم قصه‌ي معركه‌اي دارد. نوشته‌ي آقاي دوستاكواچويچ كه فيلم‌نامه‌ي شاهانه‌ي زيرزمينِ آقاي امير كاستريكا (يا به قولِ سلمازخانم، كوستريتسا) هم نوشته‌ي همين آقا است. از آن موقعيت‌هاي عجيب و خاص و البته فرازماني. نويسنده‌اي كه در زمانِ‌ ديكتاتوريِ مارشال تيتو در يوگسلاوي، يك مخالف بوده و تحت مراقبت، حالا بعد از رفتنِ تيتو و رسيدنِ اصلاحات، رييسِ يك انتشاراتي دولتي شده و تمامِ حرف‌ها و سخنراني‌هاي قبل از اصلاحات‌اش را فراموش كرده است، ناگهان با مردي روبه‌رو مي‌شود كه ادعا مي‌كند يك مامورِ امنيتي بازنشسته است كه 18 سالِ‌ تمام، مسؤولِ مستقيمِ‌ كنترلِ نوشته‌ها و گفته‌ها و كرده‌هاي آقاي نويسنده بوده. مامورِ‌ امنيتيِ‌ سابق، چمدان‌هايي شاملِ تمامِ‌ نوشته‌ها و سخنراني‌هاي آقاي نويسنده به همراهِ كلي وسايلِ شخصي وي را كه در اين مدت گردآوري كرده براي او آورده است. نكته اين جاست كه در تمامِ اين 18 سال كه مامورِ‌امنيتي كارش را با جديت انجام مي‌داده و به سببِ مخالفتِ نويسنده با رفيق‌تيتو، از او متنفر بوده، از افكار و ادبياتِ نويسنده كلي ايده گرفته و نهايتاً‌ پسرش به همان راهي رفته كه نويسنده در جواني رفته و حالا تبعيد شده است. خوبي قضيه ر اين است كه ماجرا صرفاً يك جابه‌جاييِ‌ ساده از نوعِ مرگ و دوشيزه‌ي آقاي پولانسكي نيست و خيلي لايه‌هاي ديگرِ قابل بحث در خودش دارد. بازيِ‌ گرم و راحت و شاهكارِ آقاي رضا كيانيان را هم در نقشِ‌ مامور به اين تياتر اضافه كنيد تا در ديدنِ‌ اين اجرا غفلت نكنيد! سالنِ‌ قشقاييِ تياترِ شهر، ساعت 8 و فقط تا آخرِ‌ دي‌ماه. بازيِ‌هاي ضعيفِ احمد ساعتچيان و بقيه را هم مي‌شود به خاطرِ‌ متنِ عالي، رضا كيانيان و كارگردانيِ خوبِ بابك محمدي بخشيد!
7- البته اين كه ناگهان مجموعه‌داستاني از پدرِ معنويِ آقاي ماراناي بزرگ، آقاي ايتالو كالوينو، منتشر شود و مترجم هم از دوستانِ قديميِ‌ آقاي مارانا-آقاي شهريار وقفي‌پور- در زمان تحصيلاتِ‌ متوسطه باشد، به خوديِ‌ خود چيزِ خيلي باحالي است اما وقتي ناشر آدم كم‌شعور و فرصت‌طلب و ناداني چون آرش حجازي باشد و نشرِ سخيفِ كاروان، بايد در خريدِ كتابِ مورچه‌ي آرژانتيني شك كرد. كاري كه آقاي مارانا با تمامِ‌ فرهيخته‌گي‌اش نكرد و مجموعه‌داستان را خريد و به زور خواند! در اين كه آقاي شهريارخان انسانِ اديب و منتقدِ توانايي است و زحمتِ بسياري براي فرهنگ و ادبياتِ اين ممكلت دارد مي‌كشد شكي نيست اما به‌تر است اولاً داستان‌هاي به‌تري از آقاي كالوينو انتخاب كرد و بعد هم براي ترجمه به دستِ افرادِ مجرب‌تري سپرد. كاري كه امثالِ خانم ترانه يلدا و ليلي گلستان به خوبي از پسِ آن – از پسِ زبان و نثرِ روان و منحصربه‌فردِ‌ كالوينو- برآمده‌اند. اين آقاي آرش حجازي كه شديداً‌ موردِ غضبِ‌ جنابِ مارانا هستند، سابقه‌ي سياهي در توليدِ مكانيزه و فله‌ايِ نوشته‌جاتِ آقاي پائولو كوئيلو و ترجمه‌ي افتضاحِ‌ رمانِ جهالتِ آقاي كوندرا دارند و حالا اين كتابِ اخير هم به سياهه‌ي اعمال‌شان اضافه شده است! حجازي حيا كن! انتشار رو رها كن!
8- البته قرار نيست آقاي مارانا هر آشغالي را كه ديد اين‌جا درباره‌اش بنويسد اما يادتان باشد اگر به مزخرفي هم‌چون تمامِ اين ده يارد - يا يك هم‌چه‌چيزي- برخورديد كه آقاي بروس ويليس در آن بازي مي‌كرد و تصادفاً كمدي هم بود، گول نخوريد و خام نشويد!
۹- چقدر لينک داديم امروز ما!

Labels:




Archive:
11.2002  03.2004  04.2004  05.2004  06.2004  07.2004  08.2004  09.2004  10.2004  11.2004  12.2004  01.2005  02.2005  04.2005  05.2005  06.2005  07.2005  08.2005  09.2005  10.2005  11.2005  12.2005  01.2006  02.2006  03.2006  04.2006  05.2006  06.2006  07.2006  08.2006  09.2006  10.2006  11.2006  12.2006  01.2007  02.2007  03.2007  04.2007  05.2007  06.2007  07.2007  08.2007  09.2007  10.2007  11.2007  12.2007  01.2008  02.2008  03.2008  04.2008  05.2008  06.2008  07.2008  08.2008  09.2008  10.2008  11.2008  12.2008  01.2009  02.2009  03.2009  04.2009  05.2009  06.2009  07.2009  08.2009  09.2009  10.2009  11.2009  12.2009  01.2010  02.2010  03.2010  04.2010  05.2010  06.2010  07.2010  08.2010  09.2010  10.2010  11.2010  12.2010  01.2011  02.2011  03.2011  04.2011  05.2011  06.2011  07.2011  08.2011  09.2011  10.2011  11.2011  12.2011  01.2012  02.2012  03.2012  04.2012  05.2012  06.2012  07.2012  08.2012  09.2012  10.2012  11.2012  12.2012  01.2013  02.2013  03.2013  04.2013  05.2013  06.2013  07.2013  08.2013  09.2013  10.2013  11.2013  12.2013  01.2014  02.2014  03.2014  04.2014  05.2014  06.2014  07.2014  08.2014  09.2014  10.2014  11.2014  12.2014  01.2015  02.2015  03.2015  04.2015  05.2015  06.2015  08.2015  09.2015  10.2015  11.2015  12.2015  01.2016  02.2016  03.2016  04.2016  05.2016  07.2016  08.2016  09.2016  11.2016  03.2017  04.2017  05.2017  07.2017  08.2017  11.2017  12.2017  01.2018  02.2018  06.2018  11.2018  01.2019  02.2019  03.2019  09.2019  10.2019  03.2021  11.2022  12.2023  01.2024  02.2024  03.2024