« سر هرمس مارانا »
صلح و آرامش از حقیقت بهتر بود



2005-05-18


1- فرزندم! سؤالِ خصوصي‌ات را در ايميل بپرس. سر هرمس ماراناي بزرگ عالم بر همه‌ي مسايلِ بشري – جز 17 تا – است. پس نگراني را از خود دور كنيد و بمب را دوست داشته باشيد!

2- تاملاتِ‌ نابه‌هنگامي كه گاه و بي‌گاه بر ما مستولي مي‌شود را خيلي دل‌مان مي‌خواهد اين‌جا بنويسيم اما مي‌پرد! اين تاملاتِ فلسفي كه در نوعِ خود بديع و موجز و آپوكاليپسيك هستند گاهي چنان وقت‌هاي ناجوري به سراغِ ما مي‌آيند كه هيچ جوري مجالي براي خالي‌كردن‌شان نيست: داريم در يك جلسه‌ي جدي پيپ مي‌كشيم و در بابِ انديشه‌هاي پسامدرنِ فصاسازيِ شهري بابِ سخن مي‌رانيم كه يكهو فيل‌مان يادِ هندوستان مي‌كند و خيلي جدي درباره‌ي اين ميلِ شديدِ پازل‌حل‌كردن‌مان غور مي‌كنيم و به نتايجِ روان‌كاوانه‌ي جالبي مي‌رسيم. براي لحظه‌اي دچارِ وقفه‌ي زماني مي‌شويم و سررشته‌ي بحثِ فضاسازيِ شهري از دست‌مان درمي‌رود. وقتي هم كه به دست‌اش مي‌آوريم، آن تاملاتِ عميقِ بكر براي هميشه از خاطرمان رفته است. بحث را ادامه مي‌دهيم و به خودمان قول مي‌دهيم به محضِ تمام‌شدنِ جلسه، تاملات را رويِ كاغذ بياوريم. جلسه تمام مي‌شود اما چيزي يادمان نمي‌آيد.

3- هرمس ماراناي بزرگ از آن جايي كه وقتِ زيادي براي فكركردن ندارد ( طبيعي است كه وقتي همه چيز را مي‌داند ديگر چيزي براي فكركردن به آن نمي‌ماند مگر اين كه چيزهايي را كه مي‌دانيم عمداً فراموش كنيم و بعد سعي كنيم كه دوباره آن‌ها را به خاطر بياوريم كه – ندرتاً – موفق مي‌شويم. ) معمولاً عادت دارد به‌ترين ايده‌ها و فكرهاي‌اش را هنگام حرف‌زدن بينديشد. داشتيم با يكي از اذناب درباره‌ي عكاسيِ ديجيتال گپ مي‌زديم كه به نظرمان آمد عكاسيِ ديجيتال مديومي در طولِ عكاسيِ آنالوگ نيست. يعني ديجيتال در ادامه‌ي آنالوگ نيست همان طوري كه اتوموبيل در ادامه‌ي اسب نيست. شايد براي خيلِ عظيمي جاي‌گزينِ آن باشد ولي براي همه‌ي كساني كه چون ما فرهيخته‌اند، عكاسيِ ديجيتال مديومي جدا است با ابزارها و مكانيسم‌ها و شيوه‌هاي برخوردِ جداگانه. به همين دليل است كه اديتِ عكس‌هاي ديجيتال جزيي از ذاتِ اين مديوم است و ناخودآگاه به گرافيك و نقاشي هم پهلو مي‌زند. به همي دليل است كه خيلي از عكاسانِ حرفه‌اي حالا هر دو مديوم را هم‌زمان كار مي‌كنند. به همين دليل است كه عكاسيِ آنالوگ هيچ‌وقت كنار گذاشته نخواهد شد و توناليته‌هاي خاكستريِ اعجاب‌آور و گرين‌هاي خارق‌العاده‌ي فيلم‌هاي حساسيت‌بالاي آنالوگ، هيچ‌وقت فراموش نخواهد شد و رقيبي نخواهد داشت. به همين دليل است كه ما اولينِ نمايش‌گاهِ عكس‌هاي ديجيتالِ خودمان را در يك گالريِ نقاشي برپا خواهيم كرد. ( حالا كِي، خدا مي‌داند! )

4- داشتيم خودمان را سرچ مي‌كرديم ( چيزي در مايه‌هاي انسان در جستجويِ خويشتنِ خويش! ) ديديم يك آقاي جوانِ سپيدِ بي‌گناه ( كه خوب مي‌شناسيم‌اش )‌ و يك فروند جوجه‌اردك و نيز مقاديري رنگين‌كمانِ عشق به ما لينك داده‌اند. ادب و وقارِ هميشه‌گيِ ما حكم مي‌كرد تشكرِ مختصري بكنيم.

5- بعضي وقت‌ها داريد نانِ سنگك و پنير و گردو مي‌خوريد و سرتان به كارِ خودتان گرم است اما ناگهان يكي از حقايقِ بزرگِ‌ زنده‌گي‌تان ناغافل بر شما هويدا مي‌شود. يك كشفِ روان‌كاوانه‌ي عظيم كه سررشته‌ي مهم‌ترين اتفاق‌هاي زنده‌گي‌تان را براي‌تان باز مي‌كند. چيزي شبيه به اين كه ناگهان كشف مي‌كنيد كه بدونِ تعارف، چه چيزي براي اولين بار، خانم مارانا را در نظرِ شما اين همه خواستني و جذاب كرده بود و چرا. اين را شايد بعدترها براي خودش بگوييم، گاس هم هيچ وقت نگوييم!

6- Hero را بارِ ديگر در سينما فرهنگِ دوست‌داشتني ديديم. عجب چيزي بود! اين بار البته ضمنِ حفظِ تمام تعريف و تمجيد‌هايي كه قبلاً نثارِ آقاي ژانگ ييمو كرده بوديم، ذره‌اي از قصه‌ي فيلم ايراد گرفتيم كه به خودش هم درگوشي گفتيم و قبول كرد.

7- Bad Education را در معيتِ رفقا ديديم. راست‌اش به اندازه‌ي Talk to Her و All About My Mother خوش‌مان نيامد گرچه آقاي پدرو آلمادوآر اين بار هم قصه‌ي كلاسيك و سرراست‌اش را جوري تعريف كرده بود كه انگار با يك داستانِ مدرن طرف هستيم و رنگ‌ها و ميزانسن‌ها شارپ و تند و زنده و اروتيك بود اما اين كه تمامِ مردهاي داستان، همه به نوعي gay بودند هم كمي تا قسمتي در ذوق‌مان زد! يك چيزِ ديگر هم اين كه عرقِ خوب و شرابِ سفيد خيلي راحت مي‌تواند ترتيبِ خواهر و مادرِ هر جلسه‌ي نقد و بررسيِ فيلمي را بدهد! يا بايد كلاً فراموش‌اش كرد ( كه در اين صورت ما همين جا انصرافِ خودمان را از اين‌طور خشك و خالي فيلم‌ديدن اعلام خواهيم كرد) و يا اين كه از همان بدوِ ورود ملت را ببندند به عرقِ فرانك و شرابِ خاندانِ ش. تا طبيعي شود!

8- اين آقاي ژان پير ژانت و خانمِ آدري تتو هم انگار سوراخِ دعا را پيدا كرده‌اند! كارگردان و بازيگرِ اميلي در نامزديِ طولاني چيزِ خيلي جديدي براي عرضه ندارند. قصه‌اي درباره‌ي ايمان‌داشتن و رسيدن به آن‌چه به آن باور داريم با بك‌گراندِ جنگ و مردِ جواني كه به دلايلِ منطقي بايد در جنگ كشته شده باشد اما نامزدش باور نمي‌كند و سه سال جستجوي‌اش مي‌كند. شما كه غريبه نيستيد اما همين نسخه‌ي وطنيِ خودمان، بويِ پيراهنِ يوسف، هم غريب‌تر بود، هم اشك‌مان را درآورد و هم پايانِ بازِ به‌تري داشت. توسل به ترفند‌هاي تصويري و تدوينيِ اميلي هم دردِ فيلم را دوا نمي‌كند همان طوري كه كلوزآپ‌هاي نرم و رمانتيكِ خانمِ تتو نمي‌تواند كاري كند كه 134 دقيقه‌ي تمام حوصله‌تان سر نرود. ما كه بينِ فيلم چند بار به خانمِ مارانا كه خواب بود سر زديم، پيپ‌مان را تمييز و چاق كرديم و كشيديم، تلفني زديم و نيم‌رويي خورديم!

9- اگر قهوه‌ترك‌هاي ساعتِ 8 صبحِ آقارضا نبود، زنده‌گي چيزي كم داشت!

10- آقا يا خانمِ جوجومارانا! هرچه زودتر جنسيتِ خودتان را اعلام كنيد جانم! مي‌خواهيم براي‌تان اسم بگذاريم شايد آدم شويد و از لوبيابودن و پيچ‌بودن و اين‌ها دربياييد!

Labels:




Archive:
11.2002  03.2004  04.2004  05.2004  06.2004  07.2004  08.2004  09.2004  10.2004  11.2004  12.2004  01.2005  02.2005  04.2005  05.2005  06.2005  07.2005  08.2005  09.2005  10.2005  11.2005  12.2005  01.2006  02.2006  03.2006  04.2006  05.2006  06.2006  07.2006  08.2006  09.2006  10.2006  11.2006  12.2006  01.2007  02.2007  03.2007  04.2007  05.2007  06.2007  07.2007  08.2007  09.2007  10.2007  11.2007  12.2007  01.2008  02.2008  03.2008  04.2008  05.2008  06.2008  07.2008  08.2008  09.2008  10.2008  11.2008  12.2008  01.2009  02.2009  03.2009  04.2009  05.2009  06.2009  07.2009  08.2009  09.2009  10.2009  11.2009  12.2009  01.2010  02.2010  03.2010  04.2010  05.2010  06.2010  07.2010  08.2010  09.2010  10.2010  11.2010  12.2010  01.2011  02.2011  03.2011  04.2011  05.2011  06.2011  07.2011  08.2011  09.2011  10.2011  11.2011  12.2011  01.2012  02.2012  03.2012  04.2012  05.2012  06.2012  07.2012  08.2012  09.2012  10.2012  11.2012  12.2012  01.2013  02.2013  03.2013  04.2013  05.2013  06.2013  07.2013  08.2013  09.2013  10.2013  11.2013  12.2013  01.2014  02.2014  03.2014  04.2014  05.2014  06.2014  07.2014  08.2014  09.2014  10.2014  11.2014  12.2014  01.2015  02.2015  03.2015  04.2015  05.2015  06.2015  08.2015  09.2015  10.2015  11.2015  12.2015  01.2016  02.2016  03.2016  04.2016  05.2016  07.2016  08.2016  09.2016  11.2016  03.2017  04.2017  05.2017  07.2017  08.2017  11.2017  12.2017  01.2018  02.2018  06.2018  11.2018  01.2019  02.2019  03.2019  09.2019  10.2019  03.2021  11.2022  01.2024