« سر هرمس مارانا »
شوالیهی ناموجود |
2006-05-12 - جناب آقای موسیو ورنوش عزیز! با عرض معذرت، ظهر که شما نبودید، مجبور شدم از یخچالتان مقداری پنیر فرانسوی بردارم و با آن خردهنانهایی که برای فرشتهها، روی درگاهی پنجره ریختهاید، بخورم. امیدوارم این جسارت من را ببخشید. درضمن وقتی داشتم کمد نوشتههایتان را مرتب میکردم، تعدادی از مقالههای مربوط به فیزیک کوآنتومتان را دیدم و با اجازهی شما خواندم. به نظرم، البته اگر این جسارت من را به بزرگی خودتان ببخشید، آن جایی را که دارید دربارهی نظریهی سیاهچالههای آن آقای فلج که اسمشان را الان یادم نیست، بحث میکنید، کمی باید اصلاح کنید. آخر چهطور ممکن است قوس اصلی زمان درست از وسط لحظهی انجماد تاریخی انفجار اولیه بگذرد و هیچ اتفاقی هم نیفتد؟ شما که غریبه نیستید ولی همین شوهر بیچارهی من، شاهعباس هم میداند که اگر این طور بود، الان نمیشد به همین راحتی از موتورهای درونسوز برای سفرهای برونکهکشانی استفاده کرد. راستی تا یادم نرفته بگویم که لباسهای روی بند را برایتان اتو کردم. یقهی آن پیراهن چهارخانهی سبز و مشکیتان کمی کثیف بود و برای این که یک وقت خیال نکنید دارم از زیر کارم در میروم، آن را هم اتو کردم ولی داخل کمد نگذاشتم. همانجا روی دستهی صندلی کتابخانهتان آویزاناش کردم. حالا اگر باز مشکلی بود، حتماً برایام یادداشت بگذارید تا دفعهی بعد، کارم را اصلاح کنم. شما همیشه به من و شاهعباس لطف داشتهاید و منتتان بر سر ما بوده است. لطفاً از این که رواننویس سبزتان را برداشتم و روی پاکت سیگارتان این یادداشت را برایتان نوشتم، من را ببخشید. ترسیدم شمارهگان کاغذهایتان را داشته باشید و از کمشدنشان، دوباره عصبانی بشوید و مثل آن دفعه پایام را بگذارید لای در و فشار بدهید. البته آن دفعه واقعاً حقام بود. چقدر احمق بودم که فکر کرده بودم اگر تمامی اسامی ممکن که از ترکیب 15 حرف الفبای تبتی ساخته میشود را با کامپیوترتان حساب کنم و پرینت بگیرم، حتماً یکی از آنها اسم اعظم خداوند خواهد بود و درنتیجه کار انسان بر روی این کرهی خاکی به پایان خواهد رسید و آخرالزمان فرا میرسد و الخ. شما هم آنقدر بزرگوار بودید و آقا که من را به خاطر این کار اخراج نکردید و غیر از آن تنبیهی که گفتم، فقط سفارش کردید که دیگر به هیچ قیمتی روزنامهی شرق برایتان نخرم. آقای موسیو ورنوش بزرگوار! شاهعباس التماس دعا دارد و میگوید اگر اجازه بدهید، سفری به اصفهان داشته باشیم. یاد ایام ماضی است فقط. برای دوسه روز اگر رخصت بدهید. البته قبلاش حتماً و حتماً دیوارهایتان را دستمال خواهم کشید و پرزهای قالی را برایتان دسته خواهم کرد. زیاده عرضی نیست. خانباجی |