« سر هرمس مارانا »
شوالیهی ناموجود |
2007-07-23 آمدیم چند تا چیز بگوییم و برویم. همین. باز نروید غر بزنید که پست شونصدخطی میخواهیم و اینها، ها!
اول این که این هزارتوی رنگ را بخوانید. از تنور درآمده. ما که نقدن جز قصهی خودمان، نوشتهی آقای بامداد/بیگناه/کودک تنها/گلکو (بگو چی صدات کنم!) را تا همین الان خواندهایم. طرح جلد این شماره و معرفی گوربهگور هم لابد از تراوشات سر هرمس مارانای بزرگ است. دوم این که این دختر تعمیدیِ ما ( خب باقی دختران و پسرانمان لابد هنوز غسل تعمید نشدهاند که این یکی هست) دوباره شروع کرده است با خودش حرفزدن. از دست ندهید. سوم این که این خانم و این آقا ظاهرن مناسبات زناشوهریشان را رسمن آغاز کردهاند که میدهیم برایشان این بالا، اسفند اعلا دود کنند. چهارم این که قضیه کارساز بود آقای ب! غمگین که نشدیم هیچ، کلی هم خواب از سرمان پرید و زود بیدار شدیم خیر سرمان! پنجم این که اگر دور و برتان مهندسی، چیزی برای سرپرستی یک پروژهی تکمیل و بازسازی یک ساختمان حدودن سه هزار مترمربعی سراغ داشتید، خبرمان کنید. گاس که آرشیتکت کارگاهی (داشتیم قبلن همچین ترکیبی یا بدهیم سند بزنند به نام خودمان؟!) باشد، چه بهتر! ششم این که برای معماران گاس، دنبال یک نقشهکش/ دیزاینر/ دِوِلُپر میگردیم. هفتم این که داریم دوسهروزی میرویم ولایت اجدادیِ زمینیمان، مشهد. زعفرانی، شیشلیکی، چیزی نمیخواهید؟ هشتم این که هزار سال است میخواهیم جواب آن ایمیل محبتآمیز آقای رضا قاسمی را بدهیم، نمیدانیم چرا نمیدهیم. (ربطی به شما داشت این بند؟!) نهم این که لابد این خانم فالشیست ویسکی خوب نخورده. یا جای خوبی و با آدمِ درستی نخورده که این حرفها را میزند. دهم این که خانم مارانا از آن طرف میفرمایند بنویس اگر کارگر/ پرستار بچهی خوبی هم سراغ دارید – بعله میدانیم که ترکیب کمیابی است – خبرمان کنید. یازدهم هم فعلن ندارد. |