« سر هرمس مارانا »
صلح و آرامش از حقیقت بهتر بود |
2008-05-11 میشود اسم من و گاوم را هم بنویسی آنتوُ؟ کدام توُ شاهعباس؟ همانجا که ناسا گفته؛ ببین، اینجا. بریدهی روزنامه را گرفته جلوی چشمهایم. نوشته ناسا در قالب پروژهی LRO نامی دارد اسامی ملت را جمع میکند که بگذارد روی ریزتراشهای و بفرستد به اطراف ماه. میگویم شاهعباس! اینها را تو از کجا پیدا میکنی؟ زنت خبر دارد؟ میگوید تو کاری نداشته باش. بنویس. اسم خودم را هم نخواستی، ننویس. اسم این زبانبسته را بنویس ولی. میگویم باشد. اسمش چیست که بنویسم؟ گاوِ زهرا. میگویم از خودش اسم ندارد مگر این گاو؟ دارد! اسمش همین است دیگر: گاوِ زهرا. مال دخترم است. میگویم که چه بشود شاهعباس؟ هزار سال دیگر، موجودات دیگری بیایند اینها را بخوانند، بعد بفمهند که گاوِ زهرایی وجود داشته روزی؟ میگوید ها خب. چه عیبی دارد؟ این گاو هم برای خودش آدم است. ایمیل بزن. خرجی که ندارد. حیوان گناه دارد. اینجوری شاید جاودانه شود. شاهعباس تو اینها را کجا میخوانی؟ کجایی اصلن این روزها؟ این زبانبسته چه دارد که جاودانه شود؟ کجای حال و روز و احوالش را میخواهی ثبت کنی و نگه داری؟ میگوید موسیوجان همه دارند خودشان را یک جایی ثبت میکنند. روزگار غریبی شده. یادت هست یک فیلمی نشانِ ایرماخانم داده بودی که تمام زندهگی آدم ثبت میشود عین فیلمِ سینمایی؟ که بعد از مرگت یکی اینها را برمیدارد از تویش یک فیلمی درست میکند که همهی کارهایی که تو کردی و حرفهایی که زدی و اینها، توی آن موجود است؟ یادت هست ایرماخانم دلش گرفته بود از این فیلم؟ یادت هست رفت لبِ پنجره نشست و غصه خورد؟ یادم هست شاهعباس. ایرما چیزی از جانِ جهان میداند که ایرما را ایرما کرده. که چیزهایی غصهاش را هوار میکند که روحِ من و تو هم از آن بیخبر است لابد. میگوید حالا من البته فکر میکنم دلدردی چیزی داشته. همان موقع هم برایش گلگاوزبان دم کردم. ها یادم افتاد. اسم این گاو را بنویس تو را به به روحِ پدرت قسم بنویس آقاورنوش. لپتاپ را جلوی رویش باز میکنم. میروم اینجا و اسم حیوان بدبخت را مینویسم. شاهعباس که خندان میرود که لابد خبر را به گاوش بدهد، وسوسه میشوم اسم خودم را هم بنویسم. ضرری که ندارد که. بعد با خودم فکر میکنم چه جانی داریم میکنیم همهمان که هی از خودمان یک تکههایی بگذاریم اینور و آنور. عین سگی که دور محیط خانهاش میچرخد و میشاشد گوشه و کنار تا اثرش و بویش بماند. سگ میشاشد تا همنوع دیگری آنطرفها پیدایش نشود. ما درست برعکس: ردپا میگذاریم که یکی پیدا بشود. موسیو ورنوش
پسنوشت از سرهرمس: این ورنوش برداشته رفته برای همان یکنفر هم که ممکن است به سرش بزند برود در سایت ناسا اسم گاوِ شاهعباس را سرچ کند، اسم گاوِ بدبخت را واقعن وارد کرده. میبینید شما را به زئوس؟! |