« سر هرمس مارانا »
شوالیهی ناموجود |
2010-02-20 من اینجا چهکار میکنم اصلن. کجا، کی قرارم با خودم این جوری بود که ایستاده باشم با دستهای آویزان مقابل آدمی که تهدیدم کند. از کی این طوری بافته شد سرشت روزهایم به این حجم نکبت، این همه داد، این همه بیدادِ اجباری. دلم میخواهد برگردم. باید برگردم. |