« سر هرمس مارانا »
شوالیهی ناموجود |
2010-03-01 نوشتم اینجا که یادم بماند ديدهاي طرف مثلن يك ديالوگ خوب نوشته يا شوخي بامزه توليدكرده بعد ميكنندت تا تعريفش كند؟ هي مقدمه ميچيند. پينگپنگ ميكند. حس ميدهد. با دوربين، با صدا، با موزيك. همهچيز را آماده ميكند. بعد حرفش را ميزند بعد اختتاميه را اجرا ميكند و ميرود؟ يعني دلش نميآيد كه كسي متوجه شوخي نشود. دلش نميآيد زحمتي كه كشيده بياجر بماند. دوست دارد همه بشوند كه چيگفته. اگر خندهدار است حتمن همه بخندند. اگر خيلي حسدارد حتمن به همه فرو برود. مسعودكيميايي يكي از مثالهاي بارز اين شكل رايج حماقت است. من هميشه حواسم به اين آدمها هست. هميشه حواسم هست كه در سينما و حتي تياتر به اين صحنههاي فيلمشان بلند بخندم، در گودر اين جملههايشان را كوتكنم و برينم بهشان (جديد متوجه شدهام كه به آشناها نميرينم البته و شرمسارم). سريالهايشان را هم سعي ميكنم نبينم. خيلي از شوخيهاي دسپرت هوسواويز و كاليفرنيكيشن اينجوري است. موقعيت قابل پيشبيني، شوخي تكراري، عكسالعملها تكراري، خلاقيت صفر، مناعت طبع زير صفر. اينچيزي كه اينها كمدارند بهنظرم بلندنظري است. اينكه تكيه بدهي عقب و مزههاي بيشمارت را بريزي توي كار و تخمت هم نباشد كه خيليها با اين ريتم تند ممكناست جا بمانند و نتوانند بخندند ياخيليها ممكناست اين ارجاع را نگيرند اسمش بهنظرم بلندنظري است. حواست باشد كه تو داري براي مخاطب باهوش مينويسي. فشارش نده. رد بده. اگر گرفت و خنديد نوش جانش اگر نگرفت تو نميتواني صبر كني. ميتواني اميدوار باشي شوخي بعدي را بگيرد. ارجاع بعدي را بفهمد. كلن هم كه داري هگل درس نميدهي كه. داري سيمپسونها را تعريف ميكني. پس نگراننباش. علیبی از خلال گودر در باب سیمپسونها
|