« سر هرمس مارانا »
شوالیهی ناموجود |
2010-11-13 به آقای کیانیان میگویم گمانم این دفعه صدای اعتراضها به عکاسیهای آقای بازیگر یواشتر باشد. زورشان را دفعهی قبل زدهاند. میگوید بگذار آنقدر بگویند تا خسته بشوند. بعد ادامه میدهد که اصلن ممکن است دفعهی بعد یک کنسرت برگزار کنم. بعد نیشش به خنده باز میشود. راستش کلاغهای «قار سوم» آقای کیانیان در «ماه مهر»با چیدمانی که همراهاش کرده، قارقار بلندی از آب درآمده است، لابد در جواب همهی آنهایی که دفعهی قبل خیلی به تریجِ قبایشان برخورده بود که آقای بازیگر پا توی کفش عکاسجماعت کرده است، آن هم با قیمتهای درشت. حالا که پای عکسهای آقای کیانیان به «کریستی» هم باز شده، اعتماد به نفسش هم لابد بیشتر. من؟ نوشِ جانش راستش. گوارای وجود اصلن. نانِ سلبریتیبودنش را بخورد، چرا نخورد؟ اینها همه اما مالِ وقتی است که با عکسهای بیمایهای روبهرو هستیم. کلاغهای آقای کیانیان اما متاسفانه عکسهای بدی نیستند. از سر اتفاق، چشمنواز و قصهدار و خوشقیافه هم هستند. آدم دوست دارد وقت بگذارد نگاهشان کند، چهبسا برای هر کدامشان هم قصهای، عنوانی ساز کند برای خودش. دلم میخواهد بگویم فراموش کنید که آقای بازیگر عکاسِ این عکسهاست، بلند شوید بروید با خیال راحت و دلی مطمئن عکسها را ببینید، حرص هم نخورید. همهجای دنیا از این جور اتفاقها میافتد. نمونهی غیروطنیِ هدیهخانم تهرانی هم همینجور از سلبریتیبودنشان استفاده میکنند و سایر هنرهایشان را به سمع و نظر عالم میرسانند. سرهرمس اصولن عادت دارد اینجور وقتها صبور باشد، اجازه بدهد زمان بگذرد، بعد اگر عکسهای ماند در خاطر، که هیچ، اگر هم نماند که یکی آمده یک اتفاقی ایجاد کرده، تکانی داده به بازار و رفته، جای کسی را هم تنگ نکرده، راستش. شما هم هروقت سلبریتی شدید، وام بگیرید و امکانات و جا و الخ، پزش را هم بدهید، حالش را هم ببرید. خیلی نمیفهمم این موجهایی که راه میافتد گاهی در تقبیح این جور قضایا. انگار کسی که اهل یک فنای بود، بازیگر مثلن، یک تعهدی داده مادامالعمر به دنیا، که کار دیگری نکند در زندهگانی. یک چیز دیگر هم بگویم و بروم، انصافن سیاهسفید بودنِ فضای گالری، مینیمالبودن قابها و عکسها و سالن، هماهنگی خوبی با هم داشت. هایکوهای کلاغی مثلن. صدای قارقار کلاغها هم بهجا بود. صرفن نامِ آقای عکاس است که این همه اذیت میکند یک جماعتی را انگار. ژانر: اعلامِ موضع، کلن Labels: از پرسهها |