« سر هرمس مارانا »
شوالیهی ناموجود |
2010-12-22 آقای حافظ کلن آدم سربهراهی هستند. کسی را ناامید نمیکنند. اصولن توی حالِ کسی هم نمیزنند. همچین یکجور مِلو و ملایم و ولرمی یک چیزی به هر کسی میگویند و میروند. دیشب داشتند ما را تشویق میکردند به ادامهی وضع حاضر، کلن. داشتند میگفتند «دتس اوکی» و راحت باش و اینها. داشتند خیالمان را راحت میکردند که کلن اشکالی ندارد. که دل بده و همین راهِ دلت را که داری میروی، برو. راحت باش شما کلن. البته به همه همین را میگویند، حدودن. حالا گاس هم که دقیقن همینها را نفرموده بودند، بههرحال چند قلپ از لیوانِ ما ریخته بود روی جلدشان و آقای حافظ هم آدم است دیگر. داشتند میگفتند که توبهی زهدفروشان گرانجان بگذشت و وقت شادی و طربکردن رندان برخاست. سرهرمس هم برای خودش اینطور خیال کرد که کلن این سویههای اینروزها را دارند میفرمایند. بعد اضافه کرد که چه شود گر من و تو چند قدح باده خوریم و باده از خون رزان است نه از خون شماست. با یک حالت طلبکارانهی خیلی استواری هم توپیده بودند این را. هیچ توجهی هم نکرده بودند به عواقب کلن. که ما هم نمیکنیم. بعد نوبتِ شاهدِ فال که شد، صدای قهقههی جمع برخاست. خیلی تابلو آقای حافظ فرموده بودند که زلفآشفته و خویکرده و خندانلب و مست و فیلان و پیرهنچاک و غزلخوان و صراحیدردست و نرگسش عربدهجوی و لبش بیسار و اینهاست قضیه. آن عزیزی که داشت قرائت میکرد درست همینجا بود که برگشت با نیشِ باز توی چشمهای ما نگاه کرد و از تجمع همهی این احوالات فوق در ما (شاید هم بر ما) یک «پدرسوخته»ی شیرینی گفت، شاید هم منظورش همان «کرهبز» خودمان بوده، الله اعلم. که یعنی کوفتت بشود فلانی، زن و عشق و شراب و فیلان را همه یکجا جمع کردهای برای خودت. نیش سرهرمس اما وقتی بازتر شده بود که آقای حافظ داشتند برای خودشان میگفتند که عاشقی را که چنین بادهی شبگیر دهند کافر عشق بود گر نشود بادهپرست.حواسم هست که بدجوری مصادره به مطلوب دارم میکنم شعر آن بندهخدا را. حواسم هست که انگار داشتم دنبال یک مهر تاییدی میگشتم. حواسم هست که آقای حافظ کلن کارشان این است که در این یلداها خیلی به عمق قضیه نروند و همینجوری یواش و آرام حالِ ملت را جا بیاورند. حواسم هست که اصولن شب یلدا قرار نیست خیلی شب غلیظی باشد و قرارش بر همین ردشدنهاست و حالجاآوردنها. دگرگون که نمیشود آدم به این سرعت. ها؟ سلمان چهارسال پیش یکی از فرخندهترین اتفاقات وبلاگستان را رقم زد. بازی شب یلدا را میگویم. حالا چهار سال گذشته و هنوز برقرارم. برقراریم. خودمان را عرض میکنم صرفن. دلتان خواست، بردارید فالهای دیشبتان را بنویسید. نخواست هم که هیچ، کاری به کارتان نداریم که. خوش باشید. |
nist omide salahi ze fesad ey hafez
chonke taghdir chenin ast che tadbir konam?
محقق است که او حاصل بصر دارد
چوخامه در ره فرمان او سر طاعت
نهاده ایم مگر او به تیغ بردارد
(کلا به تیغ دیگه)
یا رب آن آهوی مشکین به ختن بازرسان
وان سهی سرو خرامان به چمن بازرسان
Post a Comment