« سر هرمس مارانا »
صلح و آرامش از حقیقت بهتر بود |
2012-06-25
حالا مگر ما میکشیم بیرون از این خانم فورتونای شما
یک درکی از عدالت کردهاند در کلهی ما، در همان عنفوان کودکی، که اگر شریف باشیم پاداش خواهیم گرفت و اگر شرور باشیم مجازات خواهیم شد. یک اعتقاد محکمی ساختهاند برایمان که کار جهان این طور است و لاغیر. یک «خدا»ی عادلی هم چپاندهاند آن وسط و کردهاند در پاچهمان که جهان اساسن عادلانه است.
آقای سنکا اما میگوید که ما همیشه نمیتوانیم سرنوشت خود را با رجوع به ارزش اخلاقی خود تبیین کنیم (آقای دوباتن هم تایید میکنند البته) ممکن است موهوب به نعمتی یا مبتلا به بلایی شویم بی آن که پشت هیچ کدام از آنها عدالتی موجود باشد. همهی اتفاقهایی که برای ما میافتد، پیرو «چیزی» دربارهی ما رخ نمیدهد، لزومن. آقای سنکا اعتقاد دارد که بلایا و نامردیهای روزگار کار «فورتونا»ست، الههای که قاضی اخلاق نیست. او نخست یک فرم ارزشیابی دست قربانیانش نمیدهد تا مطابق استحقاق آنها مجازاتشان کند یا پاداششان دهد. ایشان اصولن بدون بصیرت اخلاقی تندباد بلا را نازل میفرمایند.
یک چیز دیگری را هم آقای آلن دوباتن به صورت کلی عرض میکنند. که در جهان بشری، اساسن اینجوری پرورشمان میدهند که باور داشته باشیم که همیشه میتوانیم سرنوشتمان، سرشتِ سوزناکِ سرنوشتمان را تغییر دهیم، و بیم و امید ما مطابق همین عقیدهی لامصب است. از صدای امواج بیخیال و ممتد دریاها و پرواز سوتزنان ستارههای کهکشان هم درس نمیگیریم که بابا، به آرنج دنیا هم نیستیم. که نیروهایی وجود دارند که نسبت به آرزوها و امیال ما کلن بیتفاوتند. که این بیتفاوتی اساسن منحصر به کائنات نیست. آدمها هم میتوانند همینقدر بیهدف و بیمرض با خوارمادر آدم "معاشرت شخصی" داشته باشند. که نه تنها نیش عقرب، که نیش زنبور و پشه هم نه از ره کین است. حالا شما هی بیا حرف خودت را بزن که فیلان.
یک زمانی، خیلی وقت پیش، شما یادتان نمیآید قطعن، یک بندهخدایی گفته بود که: چه لزومی دارد برای اجزای زندگی گریه کنیم؟ کل زندگی گریه دارد.
Labels: راهکارهای کلان |