« سر هرمس مارانا »
شوالیهی ناموجود |
2013-08-11
۱
تعارف دارم با خودم. جدی. یکجاهای بدی با خودم تعارف دارم. میگویم کجاها.
۲
حرف تکراری بزنم. زندگی مجازی هنوز یک زندگی جدید است. هنوز سازوکار و قواعد و رسومش تثبیت نشده. گاس که ماهیتش جوری باشد که اصلن هیچوقت هم نشود. مثلن؟ مثلن روشهای شخصی آدمها برای پاسخدادن به محبت کسی. این که یکی توجهای بکند جایی به تو، این که جوابت کامنت باشد یا لایک یا الخ. از این قسم ندانمها.
مثلنتر: در دنیای واقع خب یکی که دستش را به سمت آدم دراز میکند، آدم اگر آدم باشد و مرض و مورد خاصی نداشته باشد دست طرف را میفشارد. اینجا، در زندگی مجازیمان، علیالخصوص در شبکههای اجتماعی، تکلیف به این سادگیها نیست. اگر اصولن تکلیفی در کار باشد. روشهای شخصی خودمان را داریم. سرهرمس هم آدم است دیگر، از گوشت و پوست و استخوان و الخ. خانه و خانواده دارد. حتا عمومن خانواده ازش رد میشود. اولبار، قبل از این که آگاه بشود به تفاوتهای بنیادین شبکهای مثل فیسبوک با مرحومگودر، اکانتی با اسمورسم واقعیاش ساخت. طبعن «دوست» هم شد با تمام آدمهایی که در زندگی واقعی با آنها دوست بود. بعد یک جماعتی از رفقای مجازی، ندیدهها را عرض میکنم، هم آمدند سراغ آن اکانت. به دوستی دعوتش کردند. سرهرمس هم، با همان اکانت خود غیرمجازیاش، با آنها دست داد. از یک جایی، دوزاریاش افتاد که حالا حریم خودش بهدرک، آدمهای واقعی زندگیاش دارند در این شناوری غوطهور میشوند بیکه دلشان بخواهد لزومن. دوزاریاش افتاد که آدم بهتر است اگر زندگی مجازی دارد، برود یک اکانت مناسب حال درست کند. این شد که سرهرمس با همین آیدی خودش را اضافه کرد به فیسبوک. برویم بند بعد.
۳
من مرض سوءتفاهم دارم. یعنی باور کنید منبع سوءتفاهم اگر بشوم شب خوابم نمیبرد. دیده شده تا صبح قدم زدم (الکی). چند بار حرف تفاوت «فالو»کردن و «فرند»شدن شد. همینجا و آنجا. بهگمانم دارم تکرار میکنم. شبههها را پس میزنم. که آیدی «سرهرمس» در فیسبوک اساسن یک آیدی پابلیک است. همهچیزش پابلیک است. نه تنها خودش حریم خاصی ندارد، که حریم خانه و خانواده را هم در خودش لحاظ نکرده. که بشود پابلیک بماند. این است که اساسن آیدی «سرهرمس» در فیسبوک برایش فرقی نمیکند با آدمها «فرند» باشد یا «فالو»اش کنند. سرهرمس در فیسبوک درخواستهای رفاقت را ندید و ساموار میپذیرد، به گرمی و کماکان.
۴
حرف اینستاگرام را هم بزنم تا تنور داغ است. صبح داشتم فکر میکردم همین ماجرا دارد برای آنجا هم میافتد. سرهرمس اکانت اینستاگرامش را وصل کرده به خود واقعیاش در زندگی واقعیاش با آدمهای واقعیاش. بهنظرم درستش این است که اکانتش پابلیک نباشد. که وقتی عکسی از یک شبنشینی مثلن گذاشت، بعدش هی نیاید خودش را سینجیم کند که نکند حریم خصوصی کسی را نقض کرده باشد. این روضه را دارم میخوانم که بگویم بالاخره مصمم شدم به غیرپابلیککردن اکانت اینستاگرام. که این قاعده را هرچند دیرهنگام برای خودم گذاشتم که فقط آدمهایی را که شخصن میشناسمشان، چه آدمهای زندگی واقعی چه رفقای مجازیای که حالا دیگر آمدهاند آنطرف و شدهاند آدمهای واقعیم، بتوانند دسترسی داشته باشند. اینجوری با خیال راحتتری میتوانم از در و دیوار و آدمهایام عکس داشته باشم آنجا. خدا شاهد است دارم زور میزنم این جملات تفرعن خاصی نداشته باشد. کسی را هم نرنجاند.
۵
اجازه بدهید یک شجاعت دیگری هم بهخرج بدهم الان که اینجا ایستادم. که جام زهر را بنوشم و با چشمی گریان بردارم آدمهایی را که شخصن نمیشناسمشان، از آنیکی فیسبوکم حذف کنم. پیشاپیش هم سرم را پایین بیندازم چون «آنفرند»کردن از آن دست کارهاییست که هیچوقت دوست نداشتم. شما فکر کنید مجبووور بودم. خب؟
۶
اصلن باور کنید آنیکی اکانت فیسبوکم هیچچیز جالبی در خودش ندارد. همهی جالبها و جالبیها در همین اکانت «سرهرمس» است. جدی.
دونقطهدی.
Labels: من، رسانه |