« سر هرمس مارانا »
شوالیهی ناموجود |
2015-05-12
تو سیزن آخرِ (گاس هم ماقبلِ آخرِ یا قبل ماقبل آخر حتا) سریال مستطاب «بریکینگ بد»، یه اپیزود رها و سرگردان و معرکه هست به اسم «مگس»، که وسط قصهی پُرآبوتابوتعلیق آقای هایزنبرگ کبیر، یهو ول میکنه همهی شخصیتها و سرنوشتشون رو و میچسبه به ماجرای یه مگسی که علیرغم همهی تمهیدات، پا شده اومده تو آزمایشگاه استریل و کنترلشدهی «شیشه»سازی آقای هایزنبرگ. تمام اپیزود شرح مصیبتهای هایزنبرگه برای بهدامانداختن اون مگس کذایی. انگار نه انگار بیننده هزار و یک دغدغهی دیگه داره تو قصه. دوست دارم فکر کنم تیم نویسندهها شرط بستن ببینن میتونن یه قسمت رو کلن شُل کنن و از روی کلکل هم که شده، والتر وایت و سریال رو ببرن تو پرانتز و کل اپیزود رو اختصاص بدن به مگسگیریِ تاموجریوارِ شخصیت اول سریال، یا نه. حالا گیرم که اون وسط وسواس و پرفکشنیسم و اصولگرایی آقای هایزنبرگ، که اون روز کل پروسهس حساس و پولساز تولید متآمفتامین رو معطلِ مگسکُشیش کرده هم برملاتر شده باشه برای بیننده، دلیل نمیشه برای شیطنت نویسندهها دست نزنیم که.
داشتم فکر میکردم امروز حالِ من تا این ساعت حالِ اون پرانتزهست، از صبح تا الان جز انتظار کار دیگهای نکردم، نشستم رو صندلی، خوردم و سیگار کشیدم و تو اینترنت ولگردی کردم و فوقش دو تا دونه اسمس کاری زدم. غر خاصی هم ندارم راستش. شارژر گوشیم همرامه و نوترینوی همراه اول نمیذاره تنها بمونم و راضیام در کل.
|