ظهر تماس تصویری گرفتم به خاطر عیدیها تشکر کنم. داشت گریه میکرد. گفت صبر کن اشکامو پاک کنم. گفتم چیزی شده؟ گفت نشسته بودم. یهو غصهم شد. خیلی غصهم شد. بیدلیل. گریه کردم.
گفتم بلدم. این هوارشدن غم رو. این وقت سال. هر سال. بیدلیل.
نگفتم. اینا رو نگفتم. جاش شوخی کردم. مسخرگی کردم. گفتم منم پیر شدم راستی. عینک گرفتم. عینک پیرچشمی. صبر کن برم بیارمش. رفتم و برگشتم. پاک کرده بود صورتش رو.
Post a Comment