دارم یاد میگیرم که نگاه کردن به رفقای قدیمی/تازهیافتهی این جغرافیا دارد معیارهای غلطی برایم میسازد از این که کجا هستم و کجا قرار است بروم و چه انتظارهایی را باید بکشم/نکشم. باید با پدرمادرهایشان بیشتر معاشرت کنم. آنها که در اواخر چهل و چندسالگی تازه یادشان افتاده بچهها را بردارند و بیایند/بروند.
فلذا، لطفن من را به مهمانیهای خانوادگیتان دعوت کنید، والدپسندم در کل و بلدم سرگرمشان کنم. یک جایی هم بشینم کنارشان یواشکی یپرسم راستی شما چطور با این بگایی کنار آمدید/نیامدید؟
Post a Comment