« سر هرمس مارانا »
صلح و آرامش از حقیقت بهتر بود



2007-06-19


1
دل‌مان برای آقای آلتمن تنگ شد ناغافل. داشتیم این دکتر تی و زنان را می‌دیدیم. با آن آقای ریچارد گیر سوپرمهربانی که تازه آخر فیلم می‌فهمد کجای کار را اشتباه می‌کرده. حرفی نیست. فقط تعجب‌مان از این است که این فضای ضدزن را یک نویسنده‌ی زن نوشته است. راست‌ش را هم بگوییم: آن اختتامیه‌ی گل‌درشت را، که نوزاد متولدشده پسر بود بالاخره و آقای دکتر تی با شعف او را بلند می‌کند و اعلام می‌کند که پسر است، خیلی به دل‌مان نچسبید.
بعد هم این رفقای روان‌شناس باید بگویند که اساسن یک هم‌چین بیماری‌ای وجود دارد؟ با این شرح که وقتی زنی شدیدن دوست داشته می‌شود و مورد احترام قرار می‌گیرد از جانب مردش، به حد وفور، آن‌قدر احساس تکامل می‌کند و بی‌نیازی که دوباره کودک می‌شود.
2
این که آقای تام تیکور آن سنت تدوین‌ش را که در بدو لولا، بدو و تا حدی پرنسس و سلحشور دنبال کرده بود، رها کرده است در عطر، اتفاق خوبی است. کاش آقای ایناریتو هم یاد می‌گرفت این رهاکردن‌ها را. فضای کثیف پاریس قرن هجدهم عالی درآمده بود. تا حالا دیده بودید کسی بو را بتواند تصویر کند در سینما؟ آقای تیکور بوی گند را به عالی‌ترین شیوه‌ی ممکن تصویر کرده اما در فیلم‌کردن بوی خوش، بوی خوش زن شما بخوانید، بعید می‌دانیم خیلی توفیق داشته باشد. ها راستی فیلم یک فقره داستین هافمن معرکه هم دارد.
بعد هم که به شدت از این قصه‌ی بکر و عالی، یاد آقای ساد افتادیم. واقعن کسی هیچ ترجمه‌ای از قصه‌های آقای ساد ندارد دوروبرش که برای‌مان بفرستد؟
و این که چه زیبایی‌شناسی غریبی دارد این آقای تیکور با این انتخاب هنرپیشه‌های‌ش. چه آن خانم صورت‌اسبیِ دو فیلم قبلی و چه این آقا در عطر. غیر از آن نمایش تصنعی و بی‌ربط به فضای فیلمِ سکانسِ مدهوش‌کردن کل جماعت پای چوبه‌ی دار، البته.
بعد هم که همین سکانس مدهوش‌کردن گروهی (می‌بینید برای رهایی از این فیلترهای شما، اسم‌ش را چی گذاشته‌ایم؟!) سر هرمس مارانای بزرگ را عجیب یاد نقاشی‌های آقای گویا می‌اندازد و نمی‌دانیم چرا.
3
یعنی همه‌تان نامردید اگر نروید به کمک آن شورایی که در بند 17 دو پست قبل‌مان، گفته بودیم ها. ببینید چه اندیشه‌هایی گهرباری بر زبان آقای رییس‌جمهورتان می‌آید، حیف نیست بچه‌هامان نخوانند و نخندند:
وقتی از مردم دنیا سوال شد محبوب‌ترین کشور از نظر شما بعد از کشورتان کدام است، اعلام کردند که محبوب‌ترین کشور ایران اسلامی و دولت ایران است!
تفسیر و توضیح که نمی‌خواهد آدم اسکیزوفرنیک، ها؟
4
قرار دل‌نشینی بود این قرار هزارتو. این که یک آدم مهربانی (مطمئن نبودیم دل‌تان بخواهد لینک شوید این‌جا آخر) پیدا بشود و برای هر یک از حاضرین یک نسخه‌ی چاپی از چاه بابل بیاورد، آن هم با هماهنگی خود آقای قاسمی، و این که بنشینی کنار این امیرپویان‌خان شیوا که بدجوری انسان دوست‌داشتنی‌ای هست و نباید گول ظاهر جامعه‌شناسانه‌ی وبلاگ‌ش را خورد و هی دل‌ت بخواهد که وسط بحث، در گوش‌ش چیزکی بگویی و بخندی، و این میرزای عزیز خودمان که اگر از کار فعلی‌ش اخراج بشود، قطعن گزارش‌گر معرکه‌ای خواهد شد و آقای لانگ‌شات‌مان با آن مچ‌گیری‌های‌ش از میرزا و خنده‌های شیرین‌ش و باقی رفقا البته.
5
زئوس خیر دهد این جناب جونیور ما را که بهانه می‌شود که هر یکی دوهفته‌یک‌بار، سری به این سرزمین عجایب بزنیم و دلی از عزا دربیاوریم. داشتیم فکر می‌کردیم باید یک آدم فانی خیری پیدا بشود و این بازی‌هایی را که آدم‌بزرگ‌ها در این جور جاها می‌کنند را تحلیل کند. قضیه گاس که همان سرکوب‌شده‌های ناخودآگاه باشد که ما، سرهرمس مارانای مداراطلبِ متنفر از خشونت، پای‌ش که به واندرلند می‌رسد، می‌چسبد به آن بازی‌ای که پلیس هستی و باید گروگان‌ها را آزاد کنی و تروریست‌ها را با کلت‌ت بکشی، و اولین کاری که می‌کند، کشتنِ سبعانه‌ی همان گروگان‌های بی‌گناه است! (یک لذتی می‌بردیم وقتی مغزشان را منفجر می‌کردیم و ناله‌شان به هوا می‌رفت! چه خدای خوف‌انگیزی بودیم در نهان و خودمان خبر نداشتیم ها!)
یاد آن نوشته‌ی خانم سیبیل‌طلا افتادیم که لینک‌ش الان دمِ دست‌مان نیست و در باب لذت‌های ممنوع بود و این‌ها.
بعد هم شانس تازه‌کار ببینید چه می‌کند که در اولین دور بازی دل‌انگیز بولینگ، که اعتراف می‌کنیم به قصد ادای دینی بود به آقایان کوئن‌ها و آن بیگ‌ لوبوفسکی‌شان، 140 امتیاز می‌آورد سر هرمس مارانای بزرگ! نشد دیگر! از کجا وقت گیر بیاوریم در این زنده‌گانی شلوغ که هفته‌ای یکی دو ساعت هم بولینگ کنیم زین‌پس آقای ب، ها؟
6
هاها! داریم آب‌پرتقال می‌خوریم و وبلاگ می‌نویسیم دیگر!
7
در این ساعتِ روز، آدم‌های بیدار دو دسته هستند: هنوزها و قبلن‌ها.

قارچ‌ها در شهر، داستان‌های کوتاه ایتالو کالوینو، مژگان مهرگان، کتاب خورشید
7
آیا ممکن است این محبت عمیقی که نسبت به پیپ، قوری چای، یا کراوات‌مان احساس می‌کنیم، پاسخی درخور به احساسات خود آن‌ها باشد؟
...
یک‌بار در حال خواندن کاغذی بودم که ناگهان فریاد بلندی را از سمت گنجه‌ی لباس‌ها شنیدم. پیژاماهای درجه‌یک من، که تازه هم خریده بودم‌شان، با پرت‌کردن خود به کف اتاق، دسته‌جمعی خودکشی کرده بودند.

بونوئلی‌ها، نوشته‌های سورئالیستی لوییس بونوئل، شیوا مقان‌لو، نشر چشمه
8
به قول آقای آزموسیس جونز، نوشته‌ی ما در باب خواب در این‌جا منتشر شد و البته به همراه‌ مقادیری ضمیمه به اسم هزارتوی خواب و هفده‌هجده‌تا نوشته‌ی دیگر که لابد خودتان می‌روید و می‌خوانید و حال‌ش را می‌برید.
9
زن، سینه‌اش را صاف می‌کند. کف دست‌ش را روی آن می‌کشد. هنوز کمی برجسته‌گی دارد. سرش را بالا می‌گیرد. می‌پرسد: خوب است یا صاف‌ترش کنم؟ مرد سینه‌اش را صاف می‌کند: پتیاره.
10
خانم شین را که یادتان هست؟ یک کار کارستانی کرده‌اند و این‌جا را راه‌ انداخته‌اند در باب بازی‌های کودکان و ما. ال‌حق که اسم معرکه‌ای هم روی این وبلاگ‌شان گذاشته‌اند. (اگر بچه‌مچه ندارید، بی‌خود نروید که چیزی دست‌تان را نمی‌گیرد.)

تبلیغ منفی را حال کردید دخترم؟ حالا هی تولد نگیرید!
11
این خانم‌کوچولوی خوش‌گل را هم دریابید که ذوق و قریحه‌ی قصه‌نویسی‌شان، از همین حالا مادرشان را به کناری رانده است! توصیه می‌کنیم که به پایان‌بندی‌های غافل‌گیرانه‌ی داستان‌ک‌های‌شان بدجوری توجه کنید.
12
کسی از این آقای عاصیِ ما خبر دارد راستی؟ باید حتمن این‌جا اعتراف کنیم که ساسانِ خونِ کامنت‌دانی‌مان پایین آمده است این‌روزها؟
13
ما شده شما را می‌دهیم این آقای سانسورشده‌مان کول کند و با خودش تمام راه پیاده بیاورد شمال دخترم! حالا ضربه شدید که نبوده، ها؟

Labels:




Archive:
11.2002  03.2004  04.2004  05.2004  06.2004  07.2004  08.2004  09.2004  10.2004  11.2004  12.2004  01.2005  02.2005  04.2005  05.2005  06.2005  07.2005  08.2005  09.2005  10.2005  11.2005  12.2005  01.2006  02.2006  03.2006  04.2006  05.2006  06.2006  07.2006  08.2006  09.2006  10.2006  11.2006  12.2006  01.2007  02.2007  03.2007  04.2007  05.2007  06.2007  07.2007  08.2007  09.2007  10.2007  11.2007  12.2007  01.2008  02.2008  03.2008  04.2008  05.2008  06.2008  07.2008  08.2008  09.2008  10.2008  11.2008  12.2008  01.2009  02.2009  03.2009  04.2009  05.2009  06.2009  07.2009  08.2009  09.2009  10.2009  11.2009  12.2009  01.2010  02.2010  03.2010  04.2010  05.2010  06.2010  07.2010  08.2010  09.2010  10.2010  11.2010  12.2010  01.2011  02.2011  03.2011  04.2011  05.2011  06.2011  07.2011  08.2011  09.2011  10.2011  11.2011  12.2011  01.2012  02.2012  03.2012  04.2012  05.2012  06.2012  07.2012  08.2012  09.2012  10.2012  11.2012  12.2012  01.2013  02.2013  03.2013  04.2013  05.2013  06.2013  07.2013  08.2013  09.2013  10.2013  11.2013  12.2013  01.2014  02.2014  03.2014  04.2014  05.2014  06.2014  07.2014  08.2014  09.2014  10.2014  11.2014  12.2014  01.2015  02.2015  03.2015  04.2015  05.2015  06.2015  08.2015  09.2015  10.2015  11.2015  12.2015  01.2016  02.2016  03.2016  04.2016  05.2016  07.2016  08.2016  09.2016  11.2016  03.2017  04.2017  05.2017  07.2017  08.2017  11.2017  12.2017  01.2018  02.2018  06.2018  11.2018  01.2019  02.2019  03.2019  09.2019  10.2019  03.2021  11.2022  01.2024