« سر هرمس مارانا »
شوالیهی ناموجود |
2008-01-16 سکانسِ بکری هست میان ژول و ژیمِ آقای تروفو، هنگامی که نامههایی بین دو آدم ردوبدل میشود. نامههایی پرشور که شرحی از عشق و نفرت دارند در خود. یکی از این نامههای متناوب، تاخیر میشود در رسیدنش. گیرنده، زن، به خیالِ جوابدادهنشدنِ نامهی قبلیاش، نامهی تندوتیزی مینویسد، مرد جواب تندتری میدهد، در حالی جواب تندِ مرد به دست زن میرسد که زن نامهی تاخیردار را خوانده، آن را در جواب نامهی تند خودش میگیرد، بعد جواب ملایمی میدهد. و همینطور نامههای جابهجا ادامه پیدا میکند. سوءتفاهم غریبی شکل میگیرد و بدل به طنزی درخشان میشود وسط آن همه فوران احساسات. داشتیم فکر میکردیم لابد برای شما هم پیش آمده که دارید چت میکنید با یکی و موضوع صحبت هم حالا در یک زمینهای جدی است، چتتان به بحث تبدیل شده است. بعد همین قضیهی جملهها و نامههای جابهجا اتفاق میافتد. طنز غریبی شکل میگیرد. تا مدتی هی باید توضیح دهید که چی را در جواب چی گفتهاید. (حالا شانس بیاورید حافظهی کوتاهمدتتان مثلِ مال ما، فرتوت هم باشد، نورعلینور میشود دیگر!) Labels: سینما، کلن |