« سر هرمس مارانا »
شوالیهی ناموجود |
2010-10-23
ماندنِ 2
1 مانی حقیقی در اوایل دههی هفتادِ خودمان، مستند کمدیدهشدهای ساخته است به اسم «ماندن». تعریف میکرد که تازه برگشته بود ایران، بعد از چندین سال. علتِ ماندنِ آدمها در دوران جنگ و موشکباران، در تهران، برایش سوال بود. بلند شده بود رفته بود سراغ یک دستهآدم، سراغ نقاشها، که بپرسد شما چرا ماندید در تمام آن سالهای دههی شصت. چی شد که بلند نشدید بروید جای دیگری. در آن وضعیت ماندید تهران و کار کردید و نقاشی کشیدید. مستند «ماندن» شرح جذاب سوال و جوابهای مانی حقیقی بود با هفتهشتده تا نقاش درجهیک ایرانی، که هر کدام به نوعی جلوی دوربین مانی و کاوه گلستان، از زندهگی خودشان گفته بودند در آن سالها. کموبیش از چرایی ماندنشان، از چگونه ماندنشان گفته بودند. 2 یک وقتی آدمها که قصد رفتن میکردند از ایران، در معرض یک سوال تکراری بودند همهجا: چرا؟ چرا میخواهی بروی؟ آن روزها آدمها برای خودشان دلایلی داشتند واضح و مبرهن، که در جواب این سوال، تحویل دیگران میدادند. سیاههای از مشکلاتی که داخل ایران دارند، لیست فرخندهای از خوبیهای آن ور آب، انگیزههای شخصی و سیاسی و اجتماعی و خانوادگی و الخ. این روزها، قصد رفتن اگر داشته باشی، بعید میدانم کسی یقهات را بگیرد که چرا. همه ماشالله توجیه هستند. سوالِ عمومیِ این روزها، «چطور» است، از کدام راه، به کدام روش، چند. سوژهی تکراری محفلهای خانوادگی و دوستانه، حول همین موضوع میگردد. همه به هم راه پیشنهاد میکنند و شمارهتلفن وکلا رد و بدل میشود. این روزها، اگر در جواب سوالِ تکراریِ «خب شما چیکار میکنین واسه رفتن؟» بگویی من نمیروم، میمانم، چشمها را گرد کردهای. این روزها اگر قصد ماندن داشته باشی، قصد نرفتن، در معرض یک سوال تکراری هستی: چرا؟! بعد تو باید سینهات را صاف کنی، بروی روی منبر و خطابهای بخوانی در باب این که چرا دلت نمیخواد خانهت را ترک کنی. به شوخی شبیه شدیم، کلن. 3 دور و برم آدمهایی را میشناسم که رفتهاند، ماندهاند و برگشتهاند، یا بهکل نرفتهاند، نیتش را هم ندارند. با خودم فکر میکنم یکی هم باید بردارد یک «ماندنتر» بسازد. بلند شود برود سراغ این آدمها، بپرسد چرا برگشتند. چرا ماندند. انگیزهی شخصی دارم که میگویم. دلم میخواهد سیاههی دلایلام را برای ماندن، برای جوابدادن به آن سوال لعنتیِ چرا، تکمیلتر کرده باشم. کسی چه میداند، یک وقتی هم دیدید همینجا سرهرمس یک فراخوان عمومی داد و از همهی آنهایی که عزم ماندن دارند (ماندن مگر عزم میخواهد آخر؟) خواهش کرد که بردارند برایش بنویسند که چرا. مینویسید؟ |