« سر هرمس مارانا »
صلح و آرامش از حقیقت بهتر بود



2011-08-15


You found fault in everybody because you afraid to look at yourself

در یک اپیزودی از یک سیزن‌ای (:دی)، دکتر هاوس بیمار اسکیزوفرن‌ای را با خودش به گردش می‌برد. بیمار اعتقاد دارد که سوپرمن‌ای است برای خودش. دکتر هاوس او را به یک «شهربازی» می‌برد و با استفاده از تونلِ باد، مزه‌ی پریدنِ واقعی را به او می‌چشاند. هدفش خوش‌حال کردن بیمار است. بازگرداندنِ اعتمادبه‌نفسی که توسط دکتر دیگری، به شدت از او گرفته شده، با گفتنِ این که او آدمی است معمولی و ناتوان از پرواز. از قضا به بیمار بسیار خوش می‌گذرد. جای شما خالی. اما وقتِ برگشتن، بیمار در ادامه‌ی توهم‌اش، خودش را از طبقه‌ی چندم به پایین پرت می‌کند، به هوای پرواز. هاوس داغان می‌شود. با همین دیکته. هاوس مرتکب اشتباه شده و نتیجه‌ی اشتباهش بدنِ تکه‌پاره‌ی بیمار است. هاوس؟ هاوسِ همیشه‌گی اگر بود اولین واکنش‌ش عدم قبول اشتباه می‌بود. فرار از وضعیت می‌بود. اصرار بر یافتن دلیلِ دیگری غیر از خطای خودش در محاسبات می‌کرد. به سرسختی نادیده می‌گرفت اتفاق افتاده را. آزارِ باعث‌شده را. «دی‌فلکت» می‌کرد روی چیز یا کس دیگری.

هاوسِ این سیزن اما هاوسِ همیشه نیست. (بد و خوبش را بعدن برای‌تان می‌گویم) هاوسِ این سیزن هاوس‌ای است که می‌رود پیش تراپیست‌اش، دکتر نولان، درهم‌شکسته‌ای‌اش را بروز می‌دهد. دکتر از او می‌خواهد برود و از بیمار عذرخواهی کند. که بپذیرد و اعلام کند اشتباه‌اش را. هاوس طبعن زیر بار نمی‌رود. نولان می‌گوید تو عذرخواهی نمی‌کنی چون فکر می‌کنی در جواب کاری که باعث آن شدی، عذرخواهی‌کردن دردی را دوا نخواهد کرد. چون خودت را مستحق آن می‌دانی که همان درد و رنج او را تو هم بکشی. این که نمی‌شود! تو انتظار داری از خودت که خدا باشی، نیستی، انسانی هستی مثل بقیه، که گاهی گند می‌زند، همین.

هاوس اگر هاوسِ قدیم می‌بود، بلد نبود خودش را مقصر بداند. هاوس اگر هاوس سیزن‌های قبل بود، تحمل پرفکت‌نبودن را نداشت. طاقت نداشت خودش را در موقعیتی ببیند که مثل سایر آدم‌ها، خطایی از او سر زده باشد. به در و دیوار می‌زد که چیز جای‌گزینی پیدا کند. خودش را گم‌وگور می‌کرد. حتا تا مرز نابودی شغل خودش و همکارانش پیش می‌رفت تا اعتراف نکند به خطا. تا یک معذرت‌خواهی دو کلمه‌ای را بر زبان نیاورد. مبادا با گفتنِ یک متاسفمِ ساده، دنیا ویران بشود. تا مبادا به احساساتِ دیگران وقعی نهاده باشد. از آن بدتر، خدای نکرده خودش را به شکل آدمی دربیاورد در چشمانِ دیگران، که آدم است، که گاهی گند می‌زند. هاوسِ قدیم بلد بود واقعیت را همیشه یک‌جور خوب و دل‌پذیر و خود‌معصومانه‌ای برای خودش تحریف کند. یک جوری که مبرا باشد، همیشه، از همه‌چیز. خودش را عوضی می‌نامید انگار که این اعتراف به عوضی‌بودنش چیزی از شدتِ نادرستی اعمالش کم می‌کرد. چیزی از رقت‌انگیزی‌اش می‌کاهید. برعکس، خودش را عوضی می‌نامید به مثابه گذرنامه‌ای که به او اجازه بدهد من‌بعد هم به عوضی‌گریِ خودش ادامه دهد. هاوسِ قدیم هاوسِ دوست‌داشتنی‌ای هم بود اتفاقن، روی مونیتور.

هاوس قدیم را می‌شود فهمید، البته. هاوسِ قدیم هاوس‌ای بود که ابراز تاسف‌ دیگران هیچ‌وقت کمکی به او نکرد. هیچ از دردِ همیشه‌گیِ پای‌اش نکاست. عذرخواهیِ بعد اشتباهِ آدم‌ها، جانِ رفته‌ی هیچ بیماری را برنگرداند. می‌خواهم بگویم ابراز تاسفِ سایرین، کمکی به هاوس نمی‌کرد چون انتظاری که از آن داشته انتظاری سوپرمنانه بوده، در حد تغییر گذشته. و خب می‌دانیم دیگر، هیچ آب رفته‌ای کلن قرار نیست به جوب، بعله با همین دیکته، برگردد. ابراز تاسف خیلی که هنر کند نوازش می‌کند. هاوس هم که از نوازش متنفر است کلن. می‌دانید که چرا. قبولِ نوازش یعنی قبولِ وجودِ درد، آزار، زخم. آدمِ پرفکت که دردش نمی‌آید هیچ‌وقت. مثل مرد که هیچ‌وقت گریه نمی‌کند.

هاوسِ این سیزن اما آرام‌آرام پیش مردِ بیمار می‌رود. برایش توضیح می‌دهد، خیلی خلاصه، که قصدش چه بود. که اشتباهش کجا بود. که متاسف است. من هم جای سازندگانِ هاوس بودم همین کار را می‌کردم. معجزه‌ی کوچکی در این صحنه ترتیب می‌دادم تا پاداش اعتمادش را گرفته باشد هاوس، اول به خودش، بعد به دیگری.



Archive:
11.2002  03.2004  04.2004  05.2004  06.2004  07.2004  08.2004  09.2004  10.2004  11.2004  12.2004  01.2005  02.2005  04.2005  05.2005  06.2005  07.2005  08.2005  09.2005  10.2005  11.2005  12.2005  01.2006  02.2006  03.2006  04.2006  05.2006  06.2006  07.2006  08.2006  09.2006  10.2006  11.2006  12.2006  01.2007  02.2007  03.2007  04.2007  05.2007  06.2007  07.2007  08.2007  09.2007  10.2007  11.2007  12.2007  01.2008  02.2008  03.2008  04.2008  05.2008  06.2008  07.2008  08.2008  09.2008  10.2008  11.2008  12.2008  01.2009  02.2009  03.2009  04.2009  05.2009  06.2009  07.2009  08.2009  09.2009  10.2009  11.2009  12.2009  01.2010  02.2010  03.2010  04.2010  05.2010  06.2010  07.2010  08.2010  09.2010  10.2010  11.2010  12.2010  01.2011  02.2011  03.2011  04.2011  05.2011  06.2011  07.2011  08.2011  09.2011  10.2011  11.2011  12.2011  01.2012  02.2012  03.2012  04.2012  05.2012  06.2012  07.2012  08.2012  09.2012  10.2012  11.2012  12.2012  01.2013  02.2013  03.2013  04.2013  05.2013  06.2013  07.2013  08.2013  09.2013  10.2013  11.2013  12.2013  01.2014  02.2014  03.2014  04.2014  05.2014  06.2014  07.2014  08.2014  09.2014  10.2014  11.2014  12.2014  01.2015  02.2015  03.2015  04.2015  05.2015  06.2015  08.2015  09.2015  10.2015  11.2015  12.2015  01.2016  02.2016  03.2016  04.2016  05.2016  07.2016  08.2016  09.2016  11.2016  03.2017  04.2017  05.2017  07.2017  08.2017  11.2017  12.2017  01.2018  02.2018  06.2018  11.2018  01.2019  02.2019  03.2019  09.2019  10.2019  03.2021  11.2022  01.2024