« سر هرمس مارانا »
شوالیهی ناموجود |
2013-05-12
موتورسیکلتآبسسد شدهام. دچار مسالهی کیفیت. نه که حالا لزومن بخواهم از طریق پرداختن به موتورسیکلت به عروج عرفانی خاصی برسم ها، نه. اما یک مدتیست که ککش افتاده به تنبان سرهرمس. روی یک کاغذ نوشتهام «واقعن بهترین راه خلاصی از وسوسه تندادن به آن باشد، لطفن»، چسباندهام از پشت به شیشهی اتاق فرمان. راه میروم در خیابان و قفل میکنم روی ویترین موتورسیکلتفروشیها. دنبال یک هیولایش میگردم. سیاه و درشت و نخراشیده، نه مثل این.
Labels: نشاطآورها |
باز میگن وبلاگ مراد نمیده
علی عابدینی؟
یه دور توش زدم، یه یاماها 600 سی سی دیدم که داغون بود، اما یاماها بود و 600 سی سی.
فکر میکنم 200-300 هزار تومن پولش بود. البته پول همین جنازه که باید افتاد تو مغازه های گمرک و شوش دنبال پیدا کردن قطعه های مورد نیازش و با تعمیرکارها چونه زد واسش.
اما از اون روز زنده کردن یه موتور اوراق شده شد یه بخشی از زندگیم که میخوام بهش برسم، البته موقعی که وقتش برسه.
با ماشین فرق داره، توش نمیشینی، روش میشینی، با وزن خودت کجش میکنی که از پیچ ها رد شه، میشه جزوی از تو، نه مثل ماشین تو بشی جزوی از اون.
ولی حداقل پیش وجدان خودم شرمنده نیستم ، دلم خواست و...بعد داشتمش.
Post a Comment