« سر هرمس مارانا »
شوالیهی ناموجود |
2014-03-03
یک راهش ایجاد عذابوجدان در دیگریست. راه چی؟ راه غلبه و باجگرفتن؟ نه لزومن. راه فرافکنی حتا. راه این که آنجاهایی که از خودت ناراضیای (و به تراپیست مراجعه نمیکنی لجوجانه) بابت آن قضیه، بروزش را اینطوری کنی که یقهی ملت را بگیری، یک جور منفعلانه و برجعاجنشینانه، یکجوری که دل بندگان خدا را بلرزانی که بیا، بفرما، تقصیر شما بود. یا اسپمطور آزارشان بدهی که چرا برای خودتان راحت نشستهاید و دارید زندگانی میکنید؟ چرا خوشی میکنید آقاجان؟ هی خبر بدهی که آقا فلان بلا در بهمانجا نازل شده، بیسارمصیبت موجود است و قسعلیهذا.
میخواهم بگویم یک آدمهایی انگار انرژی حیاتیشان را از مدام نگران/معذب/ناراحت کردن تو میگیرند. راهش؟ از جلوی چشمت دورشان کنی. بسپاریشان به اتوبوس معروف رسولی. پلن بی؟ کشف کنی چرا این همه از خودشان ناراحتند. کشف کنی این که به دیگری/دیگران گیر میدهند بابت این است که از دست خودشان برای نکبت گریبانگیر خودشان کاری برنمیآید.
مصداق بدهم؟ همهی آنهایی که هر روز بابت هنوزدرحصرماندن میرحسین و آن دو عزیز دیگر، خفتمان میدهند. یکجوری که انگار تقصیر تکتک ماهاست. برعکسش؟ سالمش؟ همهی همین تبریکهای تولد میرحسین. همهی وقتهایی که عکسهایشان را منتشر میکنیم و قربانصدقهشان میرویم. همهی کاورفوتوها، بهیادتانهستیمها، آففرینبهشجاعتوسفتراییتانها.
Labels: از حرصها و آدمها, راهکارهای کلان |