« سر هرمس مارانا »
شوالیهی ناموجود |
2019-09-19 fleabag، سریالی که سرکار خانم فیبی والر-بریج از روی اجرای استند-آپی که خودش سال ۲۰۱۳ داشته من رو یاد وبلاگ و وبلاگنویسی انداخت. طبعن به خاطر «فاصلهگذاری»هایی که تو سریال داره. اونجاها که درست وسط حس و ماجرا، برمیگرده رو به دوربین یه متلکی، یه توضیحی یا یه تکملهای داخل پرانتز که حس واقعی خودشو توضیح میده در اون حال. این که داخل جهان سریال، داری روایت شخصی خودت رو از زندگی رقتبارت میدی، و جوری میدی که ملت عوض هایهایگریهکردن به حالت، نیششون باز میشه. این که همهی اینا رو داری میگی که یه مخاطبی رو «سرگرم» کنی. این تاکیدی که روی «حضور» مخاطب داری و بدون اون دیگه چیزی برای روایت کردن وجود نداره. دلیلی وجود نداره برای نوشتن. و بعدتر، این که با این فاصلههایی که میذاری، مخاطب رو از مرکز عاطفی فاجعه دور و امن نگه میداری. میذاری که توش غرق نشه و از دور ببینه. حالا نه که این جور پرداختن به خردهفجایع شخصی مختص وبلاگ باشه ها، نه. آدمایی رو میشناسم که بلدن اینجوری زندگیشون رو روایت کنن. جای خریدن اشک و آه و همدردی، جای ناله و چسنالهی صرف، یه جوری برات تعریف کنن که آلودهی روضه نشی. آگاه بشی و آلوده نشی. گاهی فکر میکنم اینا تو لحظههای خلوت خودشون هم خیلی بلد نیستن روضه بخونن برای خودشون. زاری کنن و ناله. شایدم اینجور پرداختنها، اینجوری نشستن جلوی «مخاطب» و تعریف کردن ورسیونهای بامزه از خردهمصیبتهای شخصی زندگانی، به آدم بهتدریج یاد بده که خودت هم کمی-ازبیرون بتونی ببینی قضیه رو. حرف وبلاگ شد، یادم افتاد که الان چندساله که «روز جهانی وبلاگ» که میشه یه سری دعوت میکنن به بازگشت دوباره به وبلاگنویسی. من که والله هنوز سر حرفم هستم که این «رسانه» دیگه مردهست. خوشحال نیستم که مرده ولی مرده دیگه. میشه لابد که مومیاییش کرد، به طور مثال. اما این که منِ غیرنوعی چرا ترجیح میدم توییت کنم جای نوشتن بسیطِ ماجرا در اینجا، یکیش همونه که از نوشتن اینجا دیگه بازخوردی نمیگیرم. میدونم و شک ندارم که هنوز هستن آدمایی که میخونن اینجا رو. ولی برای من عین اینه که تو هوا حرف بزنم. عین اینه که تو یه زمین خالی توپ بزنم. بدون هیچ واکنشی از تماشاچیا. هوکردن یا تشویق. نه که ناشی از رفتن آدما باشه، نه. مساله اینه که زمین بازی عوض شده. یه جای دیگه داره این «بازی» اتفاق میافته. نقض غرض شد در کل البته. ببخشید. Labels: راهکارهای کلان, سینما، کلن |
Post a Comment