« سر هرمس مارانا »
صلح و آرامش از حقیقت بهتر بود



2006-12-11

1

نه این از تهدید و این‌ها بترسیم ها ولی دل‌مان نیامد. یعنی هی نگاه کردیم دیدیم این ایرماخانم طفلک چه گناهی کرده جز دل‌نازکی مفرط؟ چه خبطی کرده جز دل‌باختن به کسی که زنده و مرده‌اش معلوم نیست، که خودش می‌گوید جایی میان زنده‌گان و مرده‌گان گیر کرده؟ حالا هم دارد بی‌چاره، ایرما را می‌گوییم، هی به این در و آن در می‌زند تا شاید بزند بیرون از این دنیای پوچ بی‌مایه‌ی بی‌هدف به‌اصطلاح قصه‌های این مرتیکه. ورنوش را می‌گوییم. نشستیم فکر کردیم. گفتیم که شاید بشود یک پارتی‌بازی برای ایشان کرد. با زئوس، درست وسط تورنمت‌های ماراتنی تخته‌نرد شب‌های دراز زمستانی‌مان، وقتی کله‌ی مبارک‌اش از شراب گرم بود و گونه‌های تپلی‌اش گل انداخته بود و چشم‌های‌اش قرمز و صدای‌اش گرم‌تر و گیراتر شده بود، حرف‌اش را پیش کشیدیم. حرف‌مان زا زمین نینداخت. این است که یک ملاقات شرعی بین خانم ایرما و سید ترتیب دادیم. خودمان هم دورادور قضیه را زیر نظر گرفتیم تا اتفاق نامطبوعی نیفتد. به موسیو ورنوش هم چیزی نگفتیم. شما هم نگویید. گاس که تا قبل از آخر پاییز، شرح ملاقات استثنایی خانم ایرما و آقای سید را، که البته فاقد هرگونه تماس جسمانی قابل رویت بود – می‌دانید که. سید را از اعماق دنیای بی‌مکان و زمانی که جایی است میان دنیای زنده‌گان و مرده‌گان، آوردبودیم- را همین جا نوشتیم. به خانم ایرما هم توصیه می‌کنیم صبور باشد و سربه‌زیر و سخت.

2

گفته بودیم که شمایل این آقای بنیسیتو دل‌تورو را خیلی دوست داریم؟

3

The man inside را تله‌ویزیون ایران دو شب پیش داشت پخش می‌کرد. جدا از ایده‌ی دزدی خوب فیلم – که آقای سر هرمس مارانای بزرگ اصولن این ژانر سرقت‌های تمیز را خیلی دوست دارد- اتفاق جالبی که افتاده بود، انتخاب صدای دوبله‌ی آقای کلایو اوون عزیز بود. آن صدای پرِ کلفتِ گرم را (صدای ارژینال آقای اوون) کسی گفته بود که اسم‌اش را نمی‌دانیم اما عجیب نوستالژیک بود. ما را به یاد صدای تکرارنشدنی آقای مرحوم کاووس دوستدار انداخته بود. (هاملت کوزینتسف را که یادتان هست؟) داشتیم فکر می‌کردیم در این روزگار که دسترسی به فیلم‌ها و به تبع آن، باند صدای اصلی فیلم‌ها، برای ملت خیلی آسان شده، چه‌قدر کار مدیران دوبلاژ سخت شده است. تقریبن تمامی فیلم‌بین‌های حرفه‌ای، صدای اصلی خیلی از هنرپیشه‌گان را به دقت می‌شناسند و مثلن اگر صدای آقای خسروشاهی را این روزها برای آقای آل پاچینوی شصت و چند ساله بگذارند، دادشان درمی‌آید!

4

روزنامه‌ی اعتماد ملی دیروز، ما را به قهقهه انداخت دیروز! داشتیم فکر می‌کردیم شما ملت چرا کاری می‌کنید که بعدترها، یک اقوام و نسل‌های دیگری بیایند و به این همه بلاهت‌تان بخندند؟ خوب است شما را مقایسه کنند با اقوام بدوی آدم‌خوار؟! ببینید:

الف- آقای نخست‌وزیر ترکیه به ایران می‌آیند و در دیدار با آقای پرویز داوودی، معاون اول آقای رییس‌جمهور فرهیخته‌مان، در مورد لغو پروازهای ایرانی به آنتالیا، چنین می‌شنوند: در صورتی که گردش‌گران زن ایرانی، از شنا در کنار سواحل آنتالیا منع شوند، در هتل‌هایی که جمهوری اسلامی تعیین می‌کند اقامت کنند و نیز حجاب را رعایت کنند، پرواز به آنتالیا از سر گرفته می‌شود!

ب- آقای احمدی‌نژاد: به زودی درباره‌ی عوامل گرانی صحبت می‌کنم!

پ- برخی از مفاد آیین‌نامه‌ی سامان‌دهی فعالیت پای‌گاه‌های اطلاع‌رسانی (سایت‌های) اینترنتی ایرانی که توسط هیات وزیران در جلسه‌ی 25 مرداد امسال، مورد تصویب سریع قرار گرفت و برای اجرا به وزارت ارشاد (!؟) سپرد:

انتشار و نگه‌داری هر نوع داده اعم از متن، صدا، عکس، تصویر، کارتون، پویانمایی، فیگور، کاریکاتور، فیلم و غیره که از جمله حاوی مضامین زیر باشد، در پای‌گاه اطلاع‌رسانی ممنوع است:

...

ت- ... تحریف انقلاب اسلامی مل ایران و توهین به ارزش‌های آن

ث- هرگونه اقدام علیه قانون اساسی و یا تفرقه‌افکنی و خدشه در وحدت و وفاق ملی و استقلال و تمامیت ارضی و یا القای بدبینی و ناامیدی در مردم نسبت به مشروعیت و کارآمدی نظام.

ح- اشاعه‌ی منکرات و ترویج فحشا و مطالب مغایر با عفت و اخلاق عمومی.

خ- توهین به اشخاص حقیقی و حقوقی.

د- اطلاعات خصوصی و شخصی افراد بدون اخذ اجازه‌ی کتبی از آنان.

ر- تبلیغ یا آموزش پای‌گاه‌های اطلاع‌رسانی غیرمجاز.

(این یکی از همه باحال‌تر است)

ز- آموزش و ارایه‌ی هر نوع روش مقابله با مسدودسازی پای‌گاه‌های اطلاع‌رسانی غیرمجاز (فیلترینگ).

ژ- نشر اکاذیب و افترا

س- برقراری هر نوع پیوند که مبلغ و مروج پای‌گاه‌های اطلاع‌رسانی حاوی مضامین جزء‌های فوق باشد.

ش- هر نوع اقدام خلاف شرع یا قانونی دیگر یا مخالف ضوابط و مقررات.

...

یعنی داشتیم فکر می‌کردیم زئوس را شکر که این بارگاه ما شامل حتا یک بند از بندهای فوق نمی‌شود! شما بگردید، چیزی اگر پیدا کردید، اول به خودمان بگویید تا برطرف‌اش کنیم!

بعد هم که این آیین‌نامه‌ی جدید هم از همان مصادیق معروف کم‌آوردن است ها!

5

یعنی این توت‌فرنگی‌خانم ما را اگر نبینید، عمرتان را دارید پای اینترنت تلف می‌کنید!

6

خب؛ از دفعه‌ی اولی که از سر هرمس مارانای بزرگ چیزی در مجموعه‌ی گل‌آقا منتشر شده، قریب به پانزده‌سالی می‌گذرد. این دفعه‌ی دوم است!

7

یعنی ما هی داریم به خودمان فشار می‌آوریم که دست از نگرانی برداریم و این جماعت خوش‌سیما را به عنوان جماعتی خبره، یعنی تنها خبره‌های این مملکت، به شمار بیاوریم و بعد بلند شویم و برویم رای بدهیم. هنوز که فشارها نتیجه‌ای نداشته است! اما شورای شهر را ما که به وعده‌ی نهار این مکین‌مان می‌رویم کرج تا به دایی ایشان رای بدهیم و به این ترتیب اوج شعور سیاسی‌مان را به رخ بکشیم! گاس هم که برف بود و نشد و ماندیم تهران و به همین فهرست کم‌مایه‌ی مشترک ائتلافی اصلاح‌طلبان رای دادیم. به روی مبارک‌مان هم نمی‌آوریم که سر آن انتخابات هیجان‌انگیز ریاست‌جمهوری، نخواستیم و نرفتیم که رای بدهیم. گاس هم آن موقع، رای‌ندادن‌مان حکمتی داشته و حالا رای‌دادن‌مان! آخر هم که این رایحه‌ی خوش خدمت را دریابید که می‌گویند ورسیون جدید بوی جوراب آن آقا است!

8

راست‌اش کتاب شب پیش‌گویی که تمام شد، جذابیت و طراوت آقای پل اُستر هم رفت. یعنی یک جورهایی دست ایشان برای‌مان رو شد! تریک‌ها و شگردهای‌شان برای ما آشنا بود. خیلی آشنا. این که آدم ضعف‌های‌اش را هم کادو کند- شما گی‌دی: پرزانته!- بدهد دست مردم هم از آن کلک‌های قدیمی است. مثل این که با آدمی طرف باشد که خیلی شبیه خودت است. خب این آدم چیز زیادی برای کشف‌کردن به تو نمی‌دهد دیگر. همه را خودت می‌دانی و بلدی و دیده‌ای قبلن. یاد آن بنده‌خدایی افتادیم که چون بلد نبود پایِ اسب بکشد، اسب‌ها را همیشه در علف‌زار می‌کشید! گاس که برویم هیولا را هم مثلن بخوانیم. مشکل این جا است که انتظار هیجان‌انگیزی دیگر از ایشان نداریم. بعید می‌دانیم بتواند سرذوق‌مان بیاورد دیگر.

9

این آقای م.ف. فرزانه هم از آن مصادیق‌ای است که اگر آقای کوندرا ایشان را موقع نوشتن جاودانه‌گی می‌شناخت، حتمن به جای رابطه‌ی آن خانم و آقای گوته، از آقای فرزانه و آقای صادق هدایت مثال می‌آورد! البته برای خدای خاله‌زنکی مثل ما، آن کتاب آشنایی با صادق هدایت‌ای که چندین سال قبل درآمد، خیلی هیجان‌انگیز بود اما این یکی، صادق هدایت در تار عنکبوت، یا یک ‌هم‌چه‌چیزی!، با آن شرح‌حال بامزه‌ی خود آقای فرزانه و عکس ایشان در انتهای کتاب، واقعن حوصله و صبر می‌طلبد خواندن‌اش این روزها. منتظریم ببینیم این آقا تا کی می‌خواهد از آقای هدایت نان بخورد! (یک چیز بی‌نظیری دارد ته این کتاب که عنوان‌اش هست ‌نکته‌ی فوق‌العاده برای پژوهنده‌گان (نقل به مضمون!) که شامل نامه‌ای است از آدمی که پدربزرگ‌اش گویا یک سالی معلم مثلن دبیرستان آقای هدایت بوده و اسم‌ آن معلم در کتاب قبلی آقای فرزانه آمده و حالا آن آدم دارد دربه‌در دنبال آقای فرزانه می‌گردد تا ببیند این پدربزرگ همان معلم است یا نه!!)

10

یعنی خدا نکند آدم بیفتد به خواندن آرشیو خودش! داریم می‌گردیم در نوشته‌های چهار-پنج‌سال پیش‌مان و کلی فاز می‌دهد لامصب! گاس که یک چیزهایی بامزه‌ای پیدا کردیم و گذاشتیم این‌جا تا با هم بخندیم نه به هم!!

11

یک بابایی جدیدن هی دارد دور و بر ما، سر هرمس مارانای بزرگ‌تان، می‌گردد و هی اصرار دارد که به همه بگوید با ما فرق دارد و یکی نیستیم! چه‌کسی گفته تویِ آدمِ فانیِ عادیِ معمولیِ حیف‌نان، با ما، سر هرمس مارانای بزرگ یکی هستی رامین‌جان؟! نه اخلاق‌مان یکی است، نه کرامات‌مان، نه خلقیات‌مان و نه ضعف‌های نداشته‌ی ما و داشته‌ی شما پسرم! حالا گاس که قیافتن (!) یک شباهت‌هایی به هرحال، باشد، دلیل نمی‌شود که راه بیفتی دوره و خودت را هی به ما بچسبانی فرزندم!

12

گاس که این را البته مکین و سایر آدم‌های فضول وبلاگستان به‌تر از ما بدانند اما می‌گوییم: برای شناختن وبلاگ‌نویس‌ها، حتمن پست‌های اولیه‌ی آرشیوشان را بخوانید. یک چیزهایی باحالی کشف می‌کنید! در آن پست‌های آغازین، هنوز شخصیت مجازی نویسنده‌ی وبلاگ، کاملن ساخته و پرداخته نشده و سوتی زیاد می‌دهد! یعنی از شخصیت واقعی‌اش خیلی چیزها در شخصیت مجازی‌اش ناخودآگاه می‌آورد. این‌ها هی به مرور زمان و کسب تجربه و نوشتن، کم می‌شود تا جایی که شخصیت مجازی نویسنده، کاملن از شخصیت واقعی‌اش جدا می‌شود. مگر این که آن آدم یک جایی خودش این را زودتر بفهمد و وبلاگ اولی‌اش را تخته کند و جای دیگری شروع کرده باشد!

13

وقتی دنیا، دنیای مجازی است، چه‌طور می‌شود و چرا شخصیت‌ها واقعی باشند؟

14

آقای عاصی‌مان که نیامد در بند پانزده پست قبل‌مان بنویسد، این است که بند پانزده نداریم این‌بار. برود در همان کامنت‌دانی‌مان غوغا کند!

Labels:




Archive:
11.2002  03.2004  04.2004  05.2004  06.2004  07.2004  08.2004  09.2004  10.2004  11.2004  12.2004  01.2005  02.2005  04.2005  05.2005  06.2005  07.2005  08.2005  09.2005  10.2005  11.2005  12.2005  01.2006  02.2006  03.2006  04.2006  05.2006  06.2006  07.2006  08.2006  09.2006  10.2006  11.2006  12.2006  01.2007  02.2007  03.2007  04.2007  05.2007  06.2007  07.2007  08.2007  09.2007  10.2007  11.2007  12.2007  01.2008  02.2008  03.2008  04.2008  05.2008  06.2008  07.2008  08.2008  09.2008  10.2008  11.2008  12.2008  01.2009  02.2009  03.2009  04.2009  05.2009  06.2009  07.2009  08.2009  09.2009  10.2009  11.2009  12.2009  01.2010  02.2010  03.2010  04.2010  05.2010  06.2010  07.2010  08.2010  09.2010  10.2010  11.2010  12.2010  01.2011  02.2011  03.2011  04.2011  05.2011  06.2011  07.2011  08.2011  09.2011  10.2011  11.2011  12.2011  01.2012  02.2012  03.2012  04.2012  05.2012  06.2012  07.2012  08.2012  09.2012  10.2012  11.2012  12.2012  01.2013  02.2013  03.2013  04.2013  05.2013  06.2013  07.2013  08.2013  09.2013  10.2013  11.2013  12.2013  01.2014  02.2014  03.2014  04.2014  05.2014  06.2014  07.2014  08.2014  09.2014  10.2014  11.2014  12.2014  01.2015  02.2015  03.2015  04.2015  05.2015  06.2015  08.2015  09.2015  10.2015  11.2015  12.2015  01.2016  02.2016  03.2016  04.2016  05.2016  07.2016  08.2016  09.2016  11.2016  03.2017  04.2017  05.2017  07.2017  08.2017  11.2017  12.2017  01.2018  02.2018  06.2018  11.2018  01.2019  02.2019  03.2019  09.2019  10.2019  03.2021  11.2022  01.2024